وقتی نباید عاشق مافیا بشی

وقتی نباید عاشق مافیا بشی!...
• پارت یک

ویو ات
یه روز معمولی بود و منم تقریبا نزدیکای ساعت ۹ شب از سرکار برگشتم خونه و چون قرار بود با دا یون و چند نفر دیگه که دایون هنوزم به من نگفته بود کین بریم بیرون و نوشیدنی بخوریم رفتم یه دوش کوچیک گرفتم؛ موهامو خشک کردم و لباسای خوبمو پوشیدم بعدشم یه ارایش کوچیک کردم و راه افتادم...

ویو جونگ وو
مثل بقیه روزا اومدم و خونه و دوش گرفنم و قرار بود با ته سان « دوست و شریکش» بریم بیرون و نوشیدنی بخوریم پس منم از حموم که اومدم لباسامو پوشیدم، سوار ماشین شدم و راه افتادم

ساعت ۹:۴۵...
ویو ات
تقریبا ده دیقه راه بود و منم پنج دیقه زود تر از ساعتی که دا یون گفته بود رسیدم برای همین بهش زنگ زدم تا ببینم کجاست و کی میرسه...

ات= سلام دایون، می میرسی؟
دایون= سلام من نزدیکم الان میرسم‌؛تو رسیدی؟
ات= اره همین الان رسیدم
دایون= باشه منم الان میرسم

سه دقیقه بعد...
دایون رسید و سلام و احوالپرسیشونو کردن و بعد رفتن نشستن و چیزایی که میخواستنو سفارش دادن و صبر کردن تا بقیه بیان

ساعت ۱٠:٠٠...

ویو جونگ وو
بعد تقریبا بیست دقیقه رانندگی رسیدم.ته سان بیرون وایساده بود و منم ماشینو پارک کردم و با هم رفتیم تو...

ببخشید کم بود و بد بود دیگه اولیه😁🫡
شرایط پارت دوم:
لایک ۴
کامنت ۳
امیدوارم دوست داشته باشید🤷🏻‍♀️
دیدگاه ها (۵)

من چیز خاصی سرچ نمیکنم والا😂

بچه بنظرتون اموزش زبان کره ای بزارم؟

شانس من...

part⑧ویو جونگ سوکارم تقریبا تموم شده بود وسایلمو جمع کردم بر...

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط