خواستم برایت شعری بنویسم

خواستم برایت شعری بنویسم
آمدی و ڪنارم نشستی
موهایت را باز ڪردی
موهایت ‌ریخت روی دفترم !
خواستم ادامه دهم
دیدم لب هایت بوی بوسه گرفته !
و دڪمه های پیراهنم دارند
برای بوسیدن سر انگشتانت
بی تابی می ڪنند !
خواستم ...
دیدم فایده ای ندارد
دفترم را بستم !
این شعر هیچ وقت
مجوز نمی گرفت ..!!
دیدگاه ها (۲)

یاد گرفتم که :1 _ با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه...

پاییزی تر از چشم های آبانی توکدام فصل است؟کدام بهار است که ا...

بیا اسم تو رابگذاریم بارانو من بی چتر در صدای خنده‌ هاتکودکا...

خانه ات گوشه یِ قلبم است؛هرجای دنیای که میخواهی برو..دلتنگت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط