دلم یک فنجان چای میخواهد
دلم یک فنجان چای میخواهد
و یک دوست
وزمزمه رهایی از اسارت دستهای سردو بی روح این شب شوم
ولی میترسم نیاید
اخر
حساب کار دستم هست
بارها چشمان انتظارم خشکیده
دیگر چیزی نمیگویم
پشت این انتظار خواهم ماند
به معجزه دست های گره خوردیمان ایمان دارم
فقط
از فنجان داغ میترسم که از دستم بیفتد
و از ان جاده که ب مقصد نرسیده دوتکه میشود
میترسم......
و یک دوست
وزمزمه رهایی از اسارت دستهای سردو بی روح این شب شوم
ولی میترسم نیاید
اخر
حساب کار دستم هست
بارها چشمان انتظارم خشکیده
دیگر چیزی نمیگویم
پشت این انتظار خواهم ماند
به معجزه دست های گره خوردیمان ایمان دارم
فقط
از فنجان داغ میترسم که از دستم بیفتد
و از ان جاده که ب مقصد نرسیده دوتکه میشود
میترسم......
۸۷۱
۲۶ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.