من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخی شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

 #هشتم‌مهر‌
#بزرگداشت‌مولاناے‌جان
#گرامیباد

دیدگاه ها (۱۴)

#هوشنگ_ابتهاج#رادیوچهرازی

بہ‌خاطر سنگفرشیڪه مرا به تو می‌رساندنہ بہ‌خاطر شاهراهہاے دور...

...گفتی:بونسای، پاییز داردگفتم:رابطه هم ...#افشین_یداللهی‌

به پائیز می‌ماندبسان پائیزآمده بود تا مبتلایم کند وبه دست زم...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

⁨⁨⁨⁨حتما بخوانید👇🏼😭💔رخت عزایت را به تن کردم عزیزماصلا خودم ر...

آدمی کدام است!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط