خواب دیدم آمدی حس عجیبی داشتم
خواب دیدم آمدی، حس عجیبی داشتم
حال و احوال پریشان و غریبی داشتم
روی پیراهن گلی چسبیده روی سینه ام
زیر پیراهن دلی در پشت جیبی داشتم!
آمدی و رد شدی بی وقفه از پهلوی من
دیر فهمیدم، ندیدم، بد رقیبی داشتم
بین صدها دوست، صدها دشمن و صدها رقیب!
آه از دنیا عجب سهم و نصیبی داشتم!
من هم آدم بودم و در شوق حوّای لبت
کاش از این باغ من هم نیمه سیبی داشتم
با نگاه و چشمک و لبخند خامم می شدی
شاید از اوّل اگر مکر و فریبی داشتم
ناگهان برخاستم از خواب و دیدم نیستی
مثل هر شب، باز احساس عجیبی داشتم
حال و احوال پریشان و غریبی داشتم
روی پیراهن گلی چسبیده روی سینه ام
زیر پیراهن دلی در پشت جیبی داشتم!
آمدی و رد شدی بی وقفه از پهلوی من
دیر فهمیدم، ندیدم، بد رقیبی داشتم
بین صدها دوست، صدها دشمن و صدها رقیب!
آه از دنیا عجب سهم و نصیبی داشتم!
من هم آدم بودم و در شوق حوّای لبت
کاش از این باغ من هم نیمه سیبی داشتم
با نگاه و چشمک و لبخند خامم می شدی
شاید از اوّل اگر مکر و فریبی داشتم
ناگهان برخاستم از خواب و دیدم نیستی
مثل هر شب، باز احساس عجیبی داشتم
- ۶۲۰
- ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط