گفت فراموش کن گفت ما به درد هم نمیخوریم

گفت فراموش کن. گفت ما به درد هم نمیخوریم.
گفت که لیاقتِ من بیشتر از این حرفهاست.
گفت که خوشبخت کردنم از توانش خارج است.
گفت و گفت و گفت...
اما نمیدانست که خوشبختیِ من تنها خلاصه در حضورش بود.
که عشق لیاقت سرش نمیشود.
که من او را برای دردهایم نمیخواستم.
کاش به جایِ اینهمه رک و پوست کنده میگفت دلش را زده ام.
پذیرفتنِ دلزدگی اش خیلی آسان تر از پذیرفتن بهانه هایش بود... .
دیدگاه ها (۱)

سرگرمم ...خیلی سرگرم !حتــــی فرصت اینو ندارم که به کارهای ش...

#دلم_تنگ_شده دوباره اینجوری #کنارت دراز شم باهم #حرف_بزنیم ....

کجایی؟ یه کلمه نیست... گاهی معنی دارد...کجایی یعنی چراسراغم ...

می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیردبوی تنت را بگیردآغوشت را از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط