ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به
ز ليلايي شنيدم يا علي گفت به
مجنون چون رسيدم يا علي گفت
مگر اين وادي دارالجنون است
كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت
نسيمي غنچه اي را باز مي كرد
به گوش غنچه كم كم يا علي گفت
چمن با ريزش باران رحمت
دعايي كرد و او هم يا علي گفت
يقين پروردگار آفرينش
به موجودات عالم يا علي گفت
دلا بايست هر دم يا علي گفت
نه هر دم بل دمادم يا علي گفت
به هر روز و به هر شب يا علي گفت
به هر پيچ و به هر خم يا علي گفت
خمير خاك آدم را سرشتند
چو بر مي خواست آدم يا علي گفت
علي در كعبه بر دوش پيمبر
قدم بنهاد وآن دم يا علي گفت
عصا در دست موسي اژدها گشت
كليم آنجا مسلّم يا علي گفت
ز بطن حوت ، يونس گشت آزاد
ز بس در ظلمت يم يا علي گفت
به فرقش كي اثر ميكرد شمشير
شنيدم ابن ملجم يا علي گفت
مگر خيبر ز جايش كنده ميشد
يقين آن دم علي هم يا علي گفت
مجنون چون رسيدم يا علي گفت
مگر اين وادي دارالجنون است
كه هر ديوانه ديدم يا علي گفت
نسيمي غنچه اي را باز مي كرد
به گوش غنچه كم كم يا علي گفت
چمن با ريزش باران رحمت
دعايي كرد و او هم يا علي گفت
يقين پروردگار آفرينش
به موجودات عالم يا علي گفت
دلا بايست هر دم يا علي گفت
نه هر دم بل دمادم يا علي گفت
به هر روز و به هر شب يا علي گفت
به هر پيچ و به هر خم يا علي گفت
خمير خاك آدم را سرشتند
چو بر مي خواست آدم يا علي گفت
علي در كعبه بر دوش پيمبر
قدم بنهاد وآن دم يا علي گفت
عصا در دست موسي اژدها گشت
كليم آنجا مسلّم يا علي گفت
ز بطن حوت ، يونس گشت آزاد
ز بس در ظلمت يم يا علي گفت
به فرقش كي اثر ميكرد شمشير
شنيدم ابن ملجم يا علي گفت
مگر خيبر ز جايش كنده ميشد
يقين آن دم علي هم يا علي گفت
۴.۶k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.