نمیشود بنویسم به یادت افتادم

نمیشود بنویسم به یادت افتادم
به قدر ثانیه حتی نرفتی از یادم

فرو گرفته مرا تا گلویم این گندآب
سفیر تازه رسیده برس به فریادم

به جز تو از که بخواهم تو را که در هستی
نبود ،!!گشتم و گشتم خدا تر از آدم!!

اسیرعشقم و اجبار دل نبود ای دوست
به زیر بار گران تو تن نمیدادم

نترس،!!!حضرت عاشق مرارئوفم ساخت
به گَرد ناب محبت زمان ایجادم

نترس ابر فراری بمان و سایه بساز
من از تبار نسیمم جدای از بادم !

هوای عشق نباشد نمرده میمیری!!
هنوز مانده به گوشم صدای استادم

قسم به ساحت شعرم قسم به ساعت شعر
به قدر ثانیه حتی نرفتی از یادم
دیدگاه ها (۱)

.نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیزشهر خالی ست مرا همنفسی نیس...

تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده توتو شدی زندگی من همه یاد...

ﺁﺭﺍﻡ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡﺟﺎﺭﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ،ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ ﺭﺍﯾﮑﺠﺎﺑ...

هیچگاه تو را...آنگونه دوست نخواهم داشت...که زندانیم باشی...!...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط