مافیای پروی من
#part_20
بعد از تموم شدن حرفامون یه نگاهی به جونگ کوک کردم انگار داشت خوابش میبرد
+الو شیرموزعلی کوجای
× به کی میگی شیرموز
+به تو چیکارمون داشتی اوردیمون
× بیاین بشینین
× ببینید نیلا باید با تهیونگ باشه
و هیچکدومتون نمیتونید اعتراض کنید حتی تو تهیونگ
+ ببین هرکی
× بهتون گفتم حق اعتراضی ندارید
الانم حرف نباشه
× تهیونگ و نیلا برید بیرون
" نیلا و تهیونگ رفتن
+ چیه
× میخوای مامانتو ببینی؟
+ مامانم ؟ مامانم این همه سال ندیدم
حالا هم روش نمیرم ببینم
× چرا دوست نداری ببینیش ؟
+ چرا باید ببینمش کل زندگیم و زندگی خواهرم رو ازم گرفت بابام الان جهنمش کرده توهم انگار داری روی آتیشش بنزین میریزی
× ببین من مجبور بودن من آدمی نیستم که از حقم بگذرم
+ حقت ؟ زندگی من حق توعه؟
× من نمیگم زندگی تودحق منه میگم تومال منی
+ من مال تو نیستممم
+ بهر هال چرا ماجرا مامانمو وسط کشیدی ؟
اصن مامانمو از کجا میشناسی اون یه..
× بسه بیا بریم
سکوتی معنادار ولی خوشایند فضل را پر کرده بود
که باصدای دلنشینی سکوت شکسته شد
+ کی میرسیم
× میرسیم
ویو ا.ت
بلاخره رسیدیم به اجوما سلامی کردم و فورا رفتم بالا روی تختخم خودمو پرت کردم
حوصله هیچکس حتی خودمم نداشتم
چرا خدا این همه سختی برای من گذاشته بود این تاوان کدوم کارم بود
چند قطره اشکی که روی صورتم بود رک پاک کردم و بعد انجام کار هام خوابیدم
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.