صبح ویو ات

صبح ویو ا/ت
با صدای آلارم گوشیم از جام بلند شدم و رفتم سرویس بهداشتی و کار های لازم رو انجام دادم اومدم بیرون یِ کت و شلوار سیاه پوشیدم رفتم سرِ میز صبحانه و شروع به خوردن کردم تا اینکه پدر گفت

پ/ا:ا/ت
ا/ت : بله پدر
پ/ا : دخترم برو سر کار بعد ساعت ۶ برو به جشن و از طرف من از شون معذرت خواهی کن
ا/ت :چشم پدر
ویو ا/ت
همچی به خوبی داشت پیش می رفت که
خانم بالا اومد و گفت
یونا : بابا میشه یک میلیون پولم بدی واسه
مدرسه می خوام
پ/ا : عزیزم اگه نمره هات عالی بود پزشک میشدی مثل دختر خالت
یونا : اسم اون دختره رو به من نگو بابا
اونم با پول پزشک شده
ا/ت : حداقل درس هاشو میخونده
مثل تو نبوده که همش با پول به پایه بالا تر
نرفته تلاش کرده
یونا : بابا ببینش به من چیزی میگه
پ/ت : امروز حوصله هیچ کدومتون رو ندارم
ا/ت برو سر کار دیر شد
ا/ت : چشم پدر
ویو ا/ت
پاشدم به سمت اتاقم رفتم و کیف و گوشیم رو برداشتم رفتم
ماشین لامبورگینی مشکیم رو سوار شدم رفتم
وقتی رسیدم دَم در همه تا کمر خم شدن
به سمت اتاقم رفتم و داخل و رو صندلی نشستم که یهو ..........


بچه ها خیلی بد دارم مینویسم به بزرگی خودتون ببخشید 🥺😢🥺😢❤️🩷🧡💛
دیدگاه ها (۰)

خوش آمدید 😊🫠

رفقای گل هیچ کس خونمون نیست بعد پنجره اتاقم داره میلرزه خیلی...

عشق سادیسمی شخصیت های اصلی =ا/ت و جونگکوک شخصیت فرعی =یونا -...

میدونستی وقتی قلب سفید🤍 رو قرمز میکنی ❤️به من امید زندگی کرد...

پارت ۱۹ فیک مرز خون و عشق

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط