myvampire

#my_vampire
#Part_9
ویو ا‌.ت
دیدم که پسره یه ورد عجیب غریب خوند....روی زمین زانو زد و وقتی سرشو اورد بالا.....
از دیدن اون صحنه ترس تمام وجودمو گرفت...روی گونه‌هاش زخمی بود...چشماش خونی بود...دندونای نیشش یزرگ تر شده بودو روی لباش اومده بود...لباشم خونی بود....
حس میکردم همش توهمه...چندباری چشامو مالیدم ولی جواب نداد....
تصمیم گرقتم چند دعایی ک از انجیل بلد بودمو بخونم...هر وقت میترسیدمو اون دعا رو میخوندم ترسم میریخت....
چشمامو بستمو شروع کردم به خوندن دعا..کههه

=اوی داری چیکار میکنی؟؟

÷چشمامو باز کزدم....

=هعع...تو داری مارو از خدایی که میپرستیم میترسونی؟؟...

÷چی داری میگی؟!...شما فقط شیطان هستینو من ازتون نمیترسم...

=چییی....ینی داری میگی ما جنی چیزی هسیم؟..ولی نه ما آفریده هایی هستیم مثله خوده تو..فقط فرقایی باهم داریم

÷به همون خدایی که میپرستی....بزار برم...
با گفتن این حرفم پسری ک خوناشام شده بود عصبانی شدو غرش کردو اقتاد روم منم از ترس جیغی کشیدمو از حال رفتم


ویو ته

با دیدن حمله کوک به دختره سریع به طرفشون رفتمو کوک رو بلند کردم...
بازوهاشو محکم گرفتم....به صورتش نگا کردم

شرط‌پارت‌بعدی:نظراتون‌درمورد‌
فن‌فیک‌خوناشام‌من...میخوام‌زیر پست‌‌پرشه‌ازنظراتون
💖💚
دیدگاه ها (۰)

حمایتتون‌واقعا‌قابل‌تقدیر‌بود😶👏

#My_Vapire#Part_7&8حال‌ندشتم‌اینرو‌تایپ‌کنم‌عکس‌گذاشتمحمایت....

#اکسه_مافیا پارت25یه چیز جالب هم که منو ا.ت فهمیدیم این بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط