عشق واقعی !
صدای قدم های کوچک و کوتاه و هماهنگ شما دو نفر ، تنها صدایی بود که مخلوط صدای باد ملایم شب و جیرجیرک های آواز خوان شده بود..
آسمون صاف تر از شب های ابری دیگر بود..رگه های سیاهی ابر دیده میشد ولی نور ستاره ها و ماه کامل ، روشن تر از قبل میدرخشید..
یک شب فوقالعاده ، بعد از کلی کار و خستگی با کسی که دوستش داشتی....توی پیاده رو های خلوت و سرسبز..
این شاید تنها مسکن و خوشی برای درد خستگی هات میشد..
با فاصله ی کمی از هم قدم میزدید، درمورد مرد کنارت مطمئن نبودی ولی..تو چشمات رو نمیتونستی از زیبایی ستاره ها غافل کنی..
صدای جیرجیرک ها مثل یک سوت آرامش بخشی توی گوشت نت هارو کنار هم میچید و آواز میخواند ، قدم های هماهنگ جفتتون..مثل یک ضرب ملایم توی موسیقی بود و این کامل ترش میکرد..
ناگهان ، حس کردی ضرب قدماتون متوقف شد..نگاهت رو برگردوندی..
مینهو در حالی که دستت رو گرفته بود ، ایستاد..
+ چیزی شده ؟
انگشت اشارش رو بالا برد
_ نگاه کن..
چشمانش که بخاطر نگاه کردن به ماه میدرخشید رو دنبال کردی...
_ خیلی زیباست..
+ درسته..زیباست
چشماش رو از ماه گرفت و حالا به تو که با دقت و ظرافت خاصی به آسمون مقابلت نگاه میکردی، چشم دوخت..
دستش رو که دستت رو گرفته بود ،محکم تر کرد و دست دیگرش رو برای گرفتن چونت بالا آورد..
با حس دست داغ و مردونه اش روی خط فک و چونه ات..پلکی زدی که آروم آروم سرت رو به طرف خودش برگردوند و چشم های براقش در تاریکی شب رو به چشم های ستاره مانند تو دوخت
_ کلمات زیادی برای توصیفت توی ذهنمه..اما
نگاهش رو از لبات ، به چشمات برگردوند
_ نمیخوام چند تا کلمه ی عاشقانه بارت کنم..چند تا حرف بی فایده که راست و دروغ بودنشون مشخص نیست...نمیخوام بهت بگم عاشقتم و برات جونمم میدم...نمیخوام بگم تو ماه منی و تا آخر عمر عاشقت میمونم..من از این کلمات خوشم نمیاد..چون زبون انسان قادر به گفتن هر چیزی هست..ولی..
دستش رو روی چونت به سمت کمرت برد و آروم آروم تورو به خودش نزدیک کرد
_ انجام دادن و نشون دادن و..ثابت کردنش کار هر قلب و اراده ای نیست...
دستش رو روی گونه ات کشید و چند تا تار موی سیاه رنگت رو از روی صورتت کنار زد..
_ شاید سرد و بی روح به نظر بیاد..ولی من اعتقادی به عشق تر کلمه ندارم..
دستش رو آروم آروم از گونه ات تا خط فکت کشید و دوباره چونت رو توی دستش گرفت..
_ فقط میخوام نشونت بدم..
سرش رو به سرت نزدیک کرد و قبل از اینکه خودش رو برای چسبوندن لباش به لبات آماده کنه..
لب زد :
_ شاید این عشق واقعیه
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.