قرار مـا پس از این، نیمـه شبها،کوی دلتنگی
قرار مـا پس از این، نیمـه شبها،کوی دلتنگی
درآن باغی که میپیچــد، درونش بوی دلتنگی
به لبخند تو بخــشیدم شبی دل را به آسانی
به قصـد عاشقی کردن، فقط از روی دلتنگی
به دل گفتم کجاعازم شدی اینگونه پاسخ داد
ســراغ یار دیرینه، به جست و جـوی دلتنگی
چــرا شادی نمی خواهـد، ببیند صـورت ما را
بگو تا کِی بچـرخانیم،سر را سوی دلتنگی!؟
سکوت عاشقِ تنهامیان جـمع از این روست
کـه او حـرفی ندارد غیرِ گفت و گوی دلتنگی
به قدر جــرعه ای گاهــی، ببخشا بر لبان من
زِ جـام سرخ لب هـــایت، از آن داروی دلتنگی
درآن باغی که میپیچــد، درونش بوی دلتنگی
به لبخند تو بخــشیدم شبی دل را به آسانی
به قصـد عاشقی کردن، فقط از روی دلتنگی
به دل گفتم کجاعازم شدی اینگونه پاسخ داد
ســراغ یار دیرینه، به جست و جـوی دلتنگی
چــرا شادی نمی خواهـد، ببیند صـورت ما را
بگو تا کِی بچـرخانیم،سر را سوی دلتنگی!؟
سکوت عاشقِ تنهامیان جـمع از این روست
کـه او حـرفی ندارد غیرِ گفت و گوی دلتنگی
به قدر جــرعه ای گاهــی، ببخشا بر لبان من
زِ جـام سرخ لب هـــایت، از آن داروی دلتنگی
۱.۲k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.