زمانی هم می رسد که در خاکی غریب نفس می کشی

زمانی هم می رسد که در خاکی غریب نفس می کشی؛
می نشینی و برای فرزندانت از خاطراتِ وطنی می گویی که حق و باطلش جا به جا شد و مردمانش اسیرِ اعتقاداتِ نامعلوم شدند...
پُک محکمی به سیگارت میزنی و می گویی:
ما مردمانِ متمدنِ وطنی بودیم که پدرانمان برای آزادی جنگیدند و بعداز پیروزی ما را به جرمِ آزادی دستگیر کردند...!
نمی دانم رفیق،
آن روز اگر نقشه ی جهان را ببینیم وطنمان را پیدا می کنیم؟!

#شقایق_عباسی
دیدگاه ها (۳)

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شکبه جز دلداد...

ﻭ ﺁﺏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﻓﺖﮐﻮﭼﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﻮﺩﺻﺪﺍﯼ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺁﺭﯼ ،ﺻﺪﺍﯼ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﭘ...

من پری هستم به افسون در ترنجم بسته اندتا رَها سازی مرا، افسو...

حس خوب یعنی تو عکاس باشی و من آن سوژه ی دلخواه تو تو با دقت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط