از دلم دل برده ای و از دلت دل می برم
از دلم دل بردهای و از دلت دل میبرم
تو شدی عاشق ولی من باز هم عشقترم
از دلم پرسیدهام حال دلم را بعد از آن
گفت هر شب دلبری دارم کنار دلبرم
عادتم این بوده بعد از سختی هر روز و شب
خستگی از تن به لبخند تو در میآورم
سوختم در آتش عشقی تماشایی ببین
روی دستم مانده تنها مشتی از خاکسترم
زندگی بالا و پایین دارد اما بیگمان
نیست غیر از خوبیت ای مهربان در باورم
فصل پائیز است و شبهای بلند عاشقی
دوست دارم ماه خود را بیستاره بنگرم
چون شب یلدا پس از پایان آذر میرسد
عاشق شبهای پایانی ماه آذرم...
ارس آرامی
تو شدی عاشق ولی من باز هم عشقترم
از دلم پرسیدهام حال دلم را بعد از آن
گفت هر شب دلبری دارم کنار دلبرم
عادتم این بوده بعد از سختی هر روز و شب
خستگی از تن به لبخند تو در میآورم
سوختم در آتش عشقی تماشایی ببین
روی دستم مانده تنها مشتی از خاکسترم
زندگی بالا و پایین دارد اما بیگمان
نیست غیر از خوبیت ای مهربان در باورم
فصل پائیز است و شبهای بلند عاشقی
دوست دارم ماه خود را بیستاره بنگرم
چون شب یلدا پس از پایان آذر میرسد
عاشق شبهای پایانی ماه آذرم...
ارس آرامی
۳۰۰
۲۹ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.