بغض ها بی تو نشستنـد و گلوگیر شدند
بغض ها بی تو نشستنـد و گلوگیر شدند
اشک هـــا هم چه غریبانه ؛ سرازیر شدند
ای که بعد از تو هــزاران غمِ شیرین؛در من
آمــدند آینــه در آینـه ؛ تصــویر شدند...!
بهترازاین نشدامشب بنویسم که چه زود
روزهــایی که تـو را منتظـرم ؛ دیر شــدند
کاش با مـقدمِ ســـبز تو بـه باران برسند
جاده هــایی که دراین راه؛ نفسگیر شدند
مثل دلتنگیِ این عقربه ی خــانه به دوش
روزهـــایم همــه در پای غــمت؛ پیر شدند
کاش یک لحظــه ؛فقط حال مرا درک کنند
واژه هـــایی که پس از داغ تو دلگیر شدند
اشک هـــا هم چه غریبانه ؛ سرازیر شدند
ای که بعد از تو هــزاران غمِ شیرین؛در من
آمــدند آینــه در آینـه ؛ تصــویر شدند...!
بهترازاین نشدامشب بنویسم که چه زود
روزهــایی که تـو را منتظـرم ؛ دیر شــدند
کاش با مـقدمِ ســـبز تو بـه باران برسند
جاده هــایی که دراین راه؛ نفسگیر شدند
مثل دلتنگیِ این عقربه ی خــانه به دوش
روزهـــایم همــه در پای غــمت؛ پیر شدند
کاش یک لحظــه ؛فقط حال مرا درک کنند
واژه هـــایی که پس از داغ تو دلگیر شدند
۷۸
۱۴ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.