من گدای با کلاسم با قلم در می زنم
من گدایى با کلاسم با "قلم" در می زنم
شاعرم، هر شب به دیوان دلم سر می زنم
با غزل، گاهی ترانه ، گاه گاهی هم سپید
از خودم نقشی به روی بوم دفتر می زنم
می کشم خود را شبیه عاشقی مجنون صفت
ناله ها سر می دهم بر سینه خنجر می زنم
گاه در طنز سیاهی می نویسم درد را
گاه در شعر سپیدی نقش بهتر می زنم
با دو بیتی وصف آبروی نگاری در خیال
از خیالاتم به بام شعرها پر می زنم
گرچه بیچیزم به ظاهر قلب شعرم از طلاست
در غزل شاهم به روی شعرها زَر می زنم
"شاعرم این َست فرقم با "فقیر" و با "یتیم"
من گدایى با کلاسم با "قلم" در می زنم💜
شاعرم، هر شب به دیوان دلم سر می زنم
با غزل، گاهی ترانه ، گاه گاهی هم سپید
از خودم نقشی به روی بوم دفتر می زنم
می کشم خود را شبیه عاشقی مجنون صفت
ناله ها سر می دهم بر سینه خنجر می زنم
گاه در طنز سیاهی می نویسم درد را
گاه در شعر سپیدی نقش بهتر می زنم
با دو بیتی وصف آبروی نگاری در خیال
از خیالاتم به بام شعرها پر می زنم
گرچه بیچیزم به ظاهر قلب شعرم از طلاست
در غزل شاهم به روی شعرها زَر می زنم
"شاعرم این َست فرقم با "فقیر" و با "یتیم"
من گدایى با کلاسم با "قلم" در می زنم💜
- ۳۵۲
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط