تو چه کردی که دلم را به تنم لرزاندی

تو چه کردی که دلم را به تنم لرزاندی...
یک شـبـه آمـدی ودر دلم عمری مانـدی...

در نگاهـت چه فـروغی نهان بودکه از پرتوآن...
عـشق بـر دخـمه ی تاریک دلم افـشاندی...

نه تـو آن سان بـر من بودی ونه من بـرتـو...
که بدیـن سان تـو مراواله ی خود گرداندی...

این چه حسی ست که من بهـر تـودر دل دارم...
آن چه احـساس خوشی بودکه سویم راندی...

تـوچه کردی که با جـرعه ای از جام لـبت...
چشمه ی مـهربه صحرای دلم جوشاندی...

تـو نبودی من از عشـق چه میـدانستم...
تو چه خوب آمدی وخوب به من فهماندی...
دیدگاه ها (۲)

یک طرف ایمان سُستم،یک طرف ابروی توپنجه در محراب اندازم و یا ...

دلم...یک اتفاق تازه می خواهد..!!نه مثل عشق و دل دادن..؛نه در...

تو را در بهت چشمانم چه زیبا دیدمت امروز.. دلم بی تاب چشمت شد...

یه ترانه بوی دریایه ستاره بوی بارونیه نفس هوای خونهیه اذان ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط