آپدیت ویورس نامی
آپدیت ویورس نامی
میگن بعد از ده سال، حتی رودخونهها و کوهها هم تغییر میکنن، و واقعا هم درست میگن.
تو این مدت پستی و بلندیهای بیشماری وجود داشته.
طلوعهای زیادی داشته که به خاطر نمیارم.
انگار منِ بیست ساله و منِ سی ساله دوتا آدم متفاوتن.
الان، آدمی که توی گذشته بودم، برام خیلی نآاشنا به نظر میاد.
این که با گفتههای بقیه مسحور و جادو بشی، واقعا چیز خاصیه.
برای این که اسم تغییر کنه و تبدیل به ضمیر بشه، بنگتن تبدیل به بنگتن بشه، آرمی تبدیل به آرمی بشه...باد و بارونهای زیادی رخ داده و بین تموم اونا عشق زیادی وجود داشت.
ما دنیایی رو برای خودمون ساختیم که شاید هرکسی نتونه درکش کنه.
به لطف آرمیها و آدمهای بیشماری که بهمون کمک کردن، من تونستم چیزایی رو تجربه کنم که شاید دیگه هیچ وقت نتونم.
به گذشته که نگاه میبینم که انگار همیشه عادت داشتم که خودمو توی خاطرات شیرینمون غرق کنم و یهو خیلی سریع خودمو جمع کنم و درهای پیش رومون رو باز کنم.
حتی الان هم دارم تموم چیزایی که ممکنه توی چپتر دوم منتظرمون باشه رو سبک سنگین میکنم.
البته که نگرانیهایی که توی 17 سالگی یا حتی 20 سالگیم داشتم هنوز سر جاشون هستن.
هرچی بزرگتر میشم و بیشتر توی تقشم به عنوان یه بزرگسال فرو میرم، یواش یواش یاد میگیرم که تو این دنیا چیزهایی وجود داره که با کلمات قابل بیان نیستن.
یاد میگیرم چیزایی که فکر میکنیم هیچ وقت تغییر نمیکنن، بالاخره یه روزی تغییر میکنن.
یاد میگیرم که خلق و به وجود آوردن یه اسم نیازمند حمایت و محبت خیلی از آدماست.
من هنوز خیلی نابالغم.
مطمئنم که در آینده هم مسیرم منو به سمت رویارویی با چیزهای نآاشنا، اضطراب تغییرات و تجربهی سختیهای میبره.
ولی من همچنان ادامه میدم.
هرچند جدا اما درکنار هم، دور اما نزدیکیم. من و شما و شما و من همدیگه رو داریم.
اعضای گروهمون، استفها، خانواده و دوستانم! و آرمیهامون! خسته نباشین شما خیلی سخت تلاش کردین.
بیاین از ده سال بعدیمون در کنار هم لذت ببریم.
عاشقتونم
میگن بعد از ده سال، حتی رودخونهها و کوهها هم تغییر میکنن، و واقعا هم درست میگن.
تو این مدت پستی و بلندیهای بیشماری وجود داشته.
طلوعهای زیادی داشته که به خاطر نمیارم.
انگار منِ بیست ساله و منِ سی ساله دوتا آدم متفاوتن.
الان، آدمی که توی گذشته بودم، برام خیلی نآاشنا به نظر میاد.
این که با گفتههای بقیه مسحور و جادو بشی، واقعا چیز خاصیه.
برای این که اسم تغییر کنه و تبدیل به ضمیر بشه، بنگتن تبدیل به بنگتن بشه، آرمی تبدیل به آرمی بشه...باد و بارونهای زیادی رخ داده و بین تموم اونا عشق زیادی وجود داشت.
ما دنیایی رو برای خودمون ساختیم که شاید هرکسی نتونه درکش کنه.
به لطف آرمیها و آدمهای بیشماری که بهمون کمک کردن، من تونستم چیزایی رو تجربه کنم که شاید دیگه هیچ وقت نتونم.
به گذشته که نگاه میبینم که انگار همیشه عادت داشتم که خودمو توی خاطرات شیرینمون غرق کنم و یهو خیلی سریع خودمو جمع کنم و درهای پیش رومون رو باز کنم.
حتی الان هم دارم تموم چیزایی که ممکنه توی چپتر دوم منتظرمون باشه رو سبک سنگین میکنم.
البته که نگرانیهایی که توی 17 سالگی یا حتی 20 سالگیم داشتم هنوز سر جاشون هستن.
هرچی بزرگتر میشم و بیشتر توی تقشم به عنوان یه بزرگسال فرو میرم، یواش یواش یاد میگیرم که تو این دنیا چیزهایی وجود داره که با کلمات قابل بیان نیستن.
یاد میگیرم چیزایی که فکر میکنیم هیچ وقت تغییر نمیکنن، بالاخره یه روزی تغییر میکنن.
یاد میگیرم که خلق و به وجود آوردن یه اسم نیازمند حمایت و محبت خیلی از آدماست.
من هنوز خیلی نابالغم.
مطمئنم که در آینده هم مسیرم منو به سمت رویارویی با چیزهای نآاشنا، اضطراب تغییرات و تجربهی سختیهای میبره.
ولی من همچنان ادامه میدم.
هرچند جدا اما درکنار هم، دور اما نزدیکیم. من و شما و شما و من همدیگه رو داریم.
اعضای گروهمون، استفها، خانواده و دوستانم! و آرمیهامون! خسته نباشین شما خیلی سخت تلاش کردین.
بیاین از ده سال بعدیمون در کنار هم لذت ببریم.
عاشقتونم
۲.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.