چقدر برای تو باید من دست و پا بزنم

چقدر برای تو باید من دست و پا بزنم
امروز بخواهم و فردا دوباره جا بزنم

به دست پیشم مکش و پسم مزن با پا
به مکر و حیله تو دست به دعا بزنم

اگر که قصد گذرت هست برو خیالی نیست
اگرچه رفتی و عطرت در این حوالی نیست

مرا بخاطر کی اینچنین تو ازردی
ببین ولی دلم از تو یه لحظه خالی نیست

ای کاش که تو نبودی از اول اشنای دلم
من بنده دلت هستم و توهم خدای دلم

ببین از این بد بختی که در قضای من است
این شوق و شور جوانی شده عذای دلم

به پای هر گل نشستیم چو خارمان کردن
سکوت کردیم و اخر هوارمان کردن

اگر شبی بنشستیم و عیش و نوشی بود
سحر که شد به طریقی خمارمان کردن
#محمدغلامی #شمسابادی
دیدگاه ها (۲)

حالا که رفته ای برو خدانگهدارت باشد تنها این ازارم میدهد چجو...

تو از عشقی که درون من شعله میکشد بی خبری و نمیدانی اگر پشت ه...

گاهی وقتها اسرار بر بودن یا ماندن بزرگترین اشتباه است که جبر...

اینقدر دروغ شنیده ام که دیگرحالم ز حقیقتم بهم میخوردش

پارت چهارم رمان عشق اجباری

ازدواج از روی اجبار۲ پارت ۱۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط