عشق تلخ
عشق تلخ
#رضا
با سرعت ب سمته خونه مهراب روندم
اصن انگار خودم نبودم چرا اینطوری با دنیا حرف زده بودم اون باردار بود من باید یکم..
با این فکر و خیالا رسیدم ب جلوی در مهراب اینا
پاهام میلرزید
از صبح هیچی نخورده بودم ولی سعی کردم اوکی باشم
زنگ ایفون زدم و بلافاصله در باز شد
_بیا تو داداش
رفتم تو ساختمون. زنگ در خونه رو زدم و مهراب اومد ب استقبالم
_خوبی رضا؟ رنگت پریده داداش.چیزی خوردی
+نه نه .نمیخاد بیا باهات حرف دارم
_حالا چرا انقد عجله داری ؟؟ صب کن یه چایی شیرینی ای چیزی بیارم هیچی نخوردی
مهراب ظرف شیرینی و چایی رو اورد جلوم
_بخور داداش اوکی شی
+مهراب ؟
_جانم
+یکی از همدستای علیو دیدم
_همونیکه همدست سارا بود ؟؟میخاست دنیا رو ب.کشه؟؟
+آره اره همون یه علامتیو بم نشون داد انگار میخاست بگه جونت در خطره داداش
_وای.خب..خب الان باید بریم ب پلیسی
+اونا زودتر از پلیس خبر دار میشن میرن سراغ دنیا و پانیذ اینا
_چیکار کنیم پس
+تحت تعقیبیم ینی الان شاید اونا بدونن ک من اینجام ولی اوکی ما باید یه جوری ب یکی بفهمونیم ک تو خطریم
من چن روز نمیتونم برم پیشه دنیا ب پانیذ و دیانا میگی یکم بمونن اونجا؟؟
_پانیذ مامانش مریضه دائما نمیتونه اونجا باشه ولی دیانا اوکیه
+مرسی داداش
ادامه دارد..
#رضا
با سرعت ب سمته خونه مهراب روندم
اصن انگار خودم نبودم چرا اینطوری با دنیا حرف زده بودم اون باردار بود من باید یکم..
با این فکر و خیالا رسیدم ب جلوی در مهراب اینا
پاهام میلرزید
از صبح هیچی نخورده بودم ولی سعی کردم اوکی باشم
زنگ ایفون زدم و بلافاصله در باز شد
_بیا تو داداش
رفتم تو ساختمون. زنگ در خونه رو زدم و مهراب اومد ب استقبالم
_خوبی رضا؟ رنگت پریده داداش.چیزی خوردی
+نه نه .نمیخاد بیا باهات حرف دارم
_حالا چرا انقد عجله داری ؟؟ صب کن یه چایی شیرینی ای چیزی بیارم هیچی نخوردی
مهراب ظرف شیرینی و چایی رو اورد جلوم
_بخور داداش اوکی شی
+مهراب ؟
_جانم
+یکی از همدستای علیو دیدم
_همونیکه همدست سارا بود ؟؟میخاست دنیا رو ب.کشه؟؟
+آره اره همون یه علامتیو بم نشون داد انگار میخاست بگه جونت در خطره داداش
_وای.خب..خب الان باید بریم ب پلیسی
+اونا زودتر از پلیس خبر دار میشن میرن سراغ دنیا و پانیذ اینا
_چیکار کنیم پس
+تحت تعقیبیم ینی الان شاید اونا بدونن ک من اینجام ولی اوکی ما باید یه جوری ب یکی بفهمونیم ک تو خطریم
من چن روز نمیتونم برم پیشه دنیا ب پانیذ و دیانا میگی یکم بمونن اونجا؟؟
_پانیذ مامانش مریضه دائما نمیتونه اونجا باشه ولی دیانا اوکیه
+مرسی داداش
ادامه دارد..
۷.۲k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.