هان
#تکپارتی
#استری_کیدز
#درخواستی
#هان_جیسونگ
وقتی به عنوان خواهر 15سالشون میری بار و ساعت 3 برمیگردیم
ویو راوی
دوستت زنگ زد که با هم به یه بار برید و تو هم قبول کردی چند ساعت بعد تصمیم گرفتی که آماده بشی لباس قرمز رنگتو همراه با کفش سیاهت پوشیدی و جلوی آینه رفتی و آرایشی کردی و چند تا اکسسوری انداختی به دوستت زنگ زدی و گفتی که بیاد دنبالت
چند دقیقه بعد
رسیدین به بار و تو برای اولین بار بود که به بار اومده بودی با دوستت کنار یه میز نشستی و نوشیدنی سفارش دادین داشتی به دور و اطراف نگاه می کردی که نگاه های خیره ی پسری توجهت رو جلب کرد.....
گذر زمان...
میخواستی به دستشویی بری (که البته رفتی) داشتی دستات رو میشستی که در باز شد نگاهت رو به فردی که داره وارد میشه دادی و دیدی که همون پسره ست
&به به ....دختر خوشگله نمیخوای یه دوست پسر چیزی داشته باشی......
+ا..اینجا دستشویی زنونه ست
&خب من اومدم تا تورو ببینم چون جای بهتری نبود
+یا میری بیرون یا همین الان.....جیغ میزنم
&هه هه....آخه دختر کوچولو ....خخ فکر میکنی صداتو میشنون
کمکم داشت نزدیکتر می شد که با مشت فردی افتاد زمین اون فرد کسی نبود جز داداشت هان، همین که چهره ی داداشت رو دیدی سریع به بغل اون رفتی و محکم بغلش کردی سریع خودشو ازت جدا کرد
-اخه دختر تو اینجا چیکار میکنی چرا با این سنت اومدی اینجا چرا به من نگفتی..؟
+از کجا فهمیدی من اینجام
-با دوستم اومده بودم اینجا......حالا باید زودتر از اینجا بریم
-برات دارم صبر کن(تو دلش)
+اوهوم
سوار ماشین شدین وبه سمت خونه راه افتادین
داخل خونه
نشسته بودی روی مبل و به داداشت که دستاشو به هم قفل کرده نگاهی انداختی
+هانی ببخشید
-.......
+داداشییییی(با حالت کیوت)
-اگه میخوای ببخشمت یه شرط داره
+چه شرطی
-هرچیزی من گفتم رو به مدت چهار ماه گوش میدی
+امممممم....باشه
-ولی فعلا از دستت عصبانیما
+ععععع
........پایان
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
#استری_کیدز
#درخواستی
#هان_جیسونگ
وقتی به عنوان خواهر 15سالشون میری بار و ساعت 3 برمیگردیم
ویو راوی
دوستت زنگ زد که با هم به یه بار برید و تو هم قبول کردی چند ساعت بعد تصمیم گرفتی که آماده بشی لباس قرمز رنگتو همراه با کفش سیاهت پوشیدی و جلوی آینه رفتی و آرایشی کردی و چند تا اکسسوری انداختی به دوستت زنگ زدی و گفتی که بیاد دنبالت
چند دقیقه بعد
رسیدین به بار و تو برای اولین بار بود که به بار اومده بودی با دوستت کنار یه میز نشستی و نوشیدنی سفارش دادین داشتی به دور و اطراف نگاه می کردی که نگاه های خیره ی پسری توجهت رو جلب کرد.....
گذر زمان...
میخواستی به دستشویی بری (که البته رفتی) داشتی دستات رو میشستی که در باز شد نگاهت رو به فردی که داره وارد میشه دادی و دیدی که همون پسره ست
&به به ....دختر خوشگله نمیخوای یه دوست پسر چیزی داشته باشی......
+ا..اینجا دستشویی زنونه ست
&خب من اومدم تا تورو ببینم چون جای بهتری نبود
+یا میری بیرون یا همین الان.....جیغ میزنم
&هه هه....آخه دختر کوچولو ....خخ فکر میکنی صداتو میشنون
کمکم داشت نزدیکتر می شد که با مشت فردی افتاد زمین اون فرد کسی نبود جز داداشت هان، همین که چهره ی داداشت رو دیدی سریع به بغل اون رفتی و محکم بغلش کردی سریع خودشو ازت جدا کرد
-اخه دختر تو اینجا چیکار میکنی چرا با این سنت اومدی اینجا چرا به من نگفتی..؟
+از کجا فهمیدی من اینجام
-با دوستم اومده بودم اینجا......حالا باید زودتر از اینجا بریم
-برات دارم صبر کن(تو دلش)
+اوهوم
سوار ماشین شدین وبه سمت خونه راه افتادین
داخل خونه
نشسته بودی روی مبل و به داداشت که دستاشو به هم قفل کرده نگاهی انداختی
+هانی ببخشید
-.......
+داداشییییی(با حالت کیوت)
-اگه میخوای ببخشمت یه شرط داره
+چه شرطی
-هرچیزی من گفتم رو به مدت چهار ماه گوش میدی
+امممممم....باشه
-ولی فعلا از دستت عصبانیما
+ععععع
........پایان
#استری_کیدز#بی_تی_اس#تی_اکس_تی#استی#ارمی#موآ#Sujin#تکپارتی#سناریو#فیک#رمان#فیلیکس#هیونجین#بنگچان#چانگبین#لینو#هان#جونگین#سونگمین#نامجون#جین#شوگا#جی_هوپ#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#بوم_گیو#یونجون#سوبین#هیونگ_کای#ته_هیون
۸.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.