حکایت رفاقت،
حکایت رفاقت،
حکایت سنگهای کنار ساحله،
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت،
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب،
اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد،
که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی...
حکایت سنگهای کنار ساحله،
اول یکی یکی جمعشون میکنی تو بغلت،
بعدشم یکی یکی پرتشون میکنی تو آب،
اما بعضی وقتا یه سنگهای قیمتی گیرت میاد،
که هیچ وقت نمیتونی پرتشون کنی...
۲.۵k
۰۵ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.