او رفت وم

او رفت ومڹ
فقط نگاهش ڪردم

باخندهٔ ظاهری
سیاهش ڪردم

دڸ سوخت ولی
سڪوت ڪردم برود

یڪ عالمہ اشڪ
فرش راهش ڪردم
دیدگاه ها (۳)

خــوش بــه حـال آنکه قـلـبـش مــال تـوســتحــال و روزشــــ ه...

میگن هر چه از دوست رسد نکوست ! اما من نمیدونم چرا هر چی ازون...

تو میرفتی ومن نگاه میکردمهرگز این همه مرگ را یک جا ندیده بود...

جاے خالی ات را در نقطه چین اشک هایمدرد مے ڪشم و هنوز نمے توا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط