یه روز حسنعلی با خوشحالی به من گفت:
یه روز حسنعلی با خوشحالی به من گفت:
"مادر جان میخوام به جبهه برم..."
گفتم: «مادر جان این حرف رو نزن»
گفت: «وقتی جنازه ام رو آوردند میبینی که نه سر دارم و نه دست؛ دستانم رو مانند حضرت عباس(علیه السلام) تقدیم میکنم و سرم رو مانند امام حسین(علیه السلام)...
وقتی #شهید شد، پیکر مطهرش رو آوردند دستش قطع شده بود و سرش رو هم پیدا نکرده بودند خمپاره سر و شانهاش را قطع کرده بود
راوی" مادر #شهید_حسنعلی_ابوچناری
نام: حسنعلی
نام خانوادگی: ابوچناری
نام پدر: عونعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۱/۱
محل تولد: سبزوار
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳
#خاکیان_خدایی #محرم
"مادر جان میخوام به جبهه برم..."
گفتم: «مادر جان این حرف رو نزن»
گفت: «وقتی جنازه ام رو آوردند میبینی که نه سر دارم و نه دست؛ دستانم رو مانند حضرت عباس(علیه السلام) تقدیم میکنم و سرم رو مانند امام حسین(علیه السلام)...
وقتی #شهید شد، پیکر مطهرش رو آوردند دستش قطع شده بود و سرش رو هم پیدا نکرده بودند خمپاره سر و شانهاش را قطع کرده بود
راوی" مادر #شهید_حسنعلی_ابوچناری
نام: حسنعلی
نام خانوادگی: ابوچناری
نام پدر: عونعلی
تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۱/۱
محل تولد: سبزوار
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۳
#خاکیان_خدایی #محرم
۲.۳k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.