زیاد دیده بودمش ولی هیچوقت فکر نمیکردم یه روز بشه همه زند
زیاد دیده بودمش ولی هیچوقت فکر نمیکردم یه روز بشه همه زندگیم
فکر نمیکردم یه روز قراره عاشقش بشم و اون همه دلخوشیم بشه
فکر نمیکردم اون باعث بشه من خودمو فراموش کنم و همه فکرو ذکرم بشه خودش!
من حتی نمیدونستم قراره دلیل حال خوبم بشه
قبل اینکه ببینمش علاقه زیادی نداشتم بهش وقتی حرف از اینکه نمیخوامش میشد بهم میگفت باید یه حرفایی و ببینم و بهت بزنم
صبر کردم تا موقه ای که حرفاشو بشنوم بعد تصمیم بگیرم..
میگفت سه ساله عاشقمه..
ولی اونقد مغرور بود که حتی زیاد نگام نمیکرد
این مغرور بودنشو دوست داشتم
منی که میگفت عاشقمه رو یواشکی وقتی حواسم نبود نگا میکرد :)
وقتی از دخترای دیگه حرف میزد حسودی میکردم..
مث هر دختره دیگه ای!
اینو میدونست و میگفت عاشق حسودی کردناتم..
روز اولی که باهاش قرار گذاشتم
یک ساعت و نیم منتظرش بودم که بیاد
عصبی شده بودم ازش..
آخه انتظار کشیدن خیلی سخته..!
ولی به محض اینکه دیدمش یادم رفت چقد منتظرم گذاشت
اومد پیشم نشست میخواست حرصمو دربیاره از دخترای دیگه میگفت
روش اونور بود هر چند لحظه ای یه نگاه میکرد و دوباره به حرفاش ادامه میداد
وقتی چپ چپ نگاش میکردم متوجه میشدو میخندید بهم:)
همونموقه بود که عاشق خنده هاش شدم...!
خیلی کم حرف میزدم باهاش
استرس و خوشحالی و خجالت همشون باهم قاطی شده بودن و انگار لال شده بودم
وقتی حرف میزد خجالت میکشیدم نگاش نمیکردم یهو وسط حرفاش میگفت منو نگا کن..
خوشش نمیومد خجالت بکشم ازش و راحت نباشم باهاش ولی بهم حق میداد :)
حرف میزد میدید هیچی نمیگم با یه لحن مظلومانه ای می گفت اگه باهام راحت نیسی از من خوشت نمیاد،یا میترسی میرم که راحت باشی..
ولی نمیدونست شروع عاشق شدنم همونجا بود:)
برعکس من بود اصلا انگار نمیدونست خجالت چی هست:)
بعد همه شوخیاش
یه نفس عمیق کشیدو گفت
فک میکنم همه اینا خوابه!
نگاش کردم نمیدونستم چی بگم با یه لبخند بهش گفتم منم!
گفت نه ،واسه تو مث خواب نیست!
واس منی که سه سال با فکرت زندگی کردم، واس منی که همیشه نگاهات تو ذهنم بودو همیشه تو مغزم اینا تکرار میشد مث خوابه
واس من که هیچوقت فکرشو نمیکردم بتونم باهات حرف بزنم ،کنارت بشینم نگات کنم باهات بخندم، شوخی کنم مث خوابه :)
می گفت من یکیو میخوام که باهاش درددل کنم راحت باشم باهاش ولی اینم میخوام که اونم باهام راحت باشه تو چرا ازم خجالت میکشی؟!:)
سوالای تکراری میپرسید گفتم اینو که ۵دیقه پیش پرسیدی
نگام کردو گفت مهم نیس من صدبارم میپرسم که جواب بدی چون فقط میخوام صداتو بشنوم:)
میگفت دلم میخواد دستاتو بگیرم ولی دوست نداری منم تا تو نخوای بت دست نمیزنم:)
#دِلنوشته
کپی ممنوع
98/6/29
#چطوربود؟!
فکر نمیکردم یه روز قراره عاشقش بشم و اون همه دلخوشیم بشه
فکر نمیکردم اون باعث بشه من خودمو فراموش کنم و همه فکرو ذکرم بشه خودش!
من حتی نمیدونستم قراره دلیل حال خوبم بشه
قبل اینکه ببینمش علاقه زیادی نداشتم بهش وقتی حرف از اینکه نمیخوامش میشد بهم میگفت باید یه حرفایی و ببینم و بهت بزنم
صبر کردم تا موقه ای که حرفاشو بشنوم بعد تصمیم بگیرم..
میگفت سه ساله عاشقمه..
ولی اونقد مغرور بود که حتی زیاد نگام نمیکرد
این مغرور بودنشو دوست داشتم
منی که میگفت عاشقمه رو یواشکی وقتی حواسم نبود نگا میکرد :)
وقتی از دخترای دیگه حرف میزد حسودی میکردم..
مث هر دختره دیگه ای!
اینو میدونست و میگفت عاشق حسودی کردناتم..
روز اولی که باهاش قرار گذاشتم
یک ساعت و نیم منتظرش بودم که بیاد
عصبی شده بودم ازش..
آخه انتظار کشیدن خیلی سخته..!
ولی به محض اینکه دیدمش یادم رفت چقد منتظرم گذاشت
اومد پیشم نشست میخواست حرصمو دربیاره از دخترای دیگه میگفت
روش اونور بود هر چند لحظه ای یه نگاه میکرد و دوباره به حرفاش ادامه میداد
وقتی چپ چپ نگاش میکردم متوجه میشدو میخندید بهم:)
همونموقه بود که عاشق خنده هاش شدم...!
خیلی کم حرف میزدم باهاش
استرس و خوشحالی و خجالت همشون باهم قاطی شده بودن و انگار لال شده بودم
وقتی حرف میزد خجالت میکشیدم نگاش نمیکردم یهو وسط حرفاش میگفت منو نگا کن..
خوشش نمیومد خجالت بکشم ازش و راحت نباشم باهاش ولی بهم حق میداد :)
حرف میزد میدید هیچی نمیگم با یه لحن مظلومانه ای می گفت اگه باهام راحت نیسی از من خوشت نمیاد،یا میترسی میرم که راحت باشی..
ولی نمیدونست شروع عاشق شدنم همونجا بود:)
برعکس من بود اصلا انگار نمیدونست خجالت چی هست:)
بعد همه شوخیاش
یه نفس عمیق کشیدو گفت
فک میکنم همه اینا خوابه!
نگاش کردم نمیدونستم چی بگم با یه لبخند بهش گفتم منم!
گفت نه ،واسه تو مث خواب نیست!
واس منی که سه سال با فکرت زندگی کردم، واس منی که همیشه نگاهات تو ذهنم بودو همیشه تو مغزم اینا تکرار میشد مث خوابه
واس من که هیچوقت فکرشو نمیکردم بتونم باهات حرف بزنم ،کنارت بشینم نگات کنم باهات بخندم، شوخی کنم مث خوابه :)
می گفت من یکیو میخوام که باهاش درددل کنم راحت باشم باهاش ولی اینم میخوام که اونم باهام راحت باشه تو چرا ازم خجالت میکشی؟!:)
سوالای تکراری میپرسید گفتم اینو که ۵دیقه پیش پرسیدی
نگام کردو گفت مهم نیس من صدبارم میپرسم که جواب بدی چون فقط میخوام صداتو بشنوم:)
میگفت دلم میخواد دستاتو بگیرم ولی دوست نداری منم تا تو نخوای بت دست نمیزنم:)
#دِلنوشته
کپی ممنوع
98/6/29
#چطوربود؟!
۹.۰k
۲۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۷۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.