در امتداد هیچ قدم می زنم مدام
در امتداد هیچ قدم می زنم مدام
هی بر ستیغ هیچ علم می زنم مدام
هی شعر می سرایم و هی شعر خویش را
با خشم و انتقام قلم می زنم مدام
با آنکه سالهاست به آخر رسیده ام
تکرار را همیشه رقم می زنم مدام
دل را به سایه های مردد فروختم
من از یقین و عشق که دم می زنم مدام !
بی جستجوی تابش خورشید زیستم
در سایه سار ماندم و نم می زنم مدام
در دیگ بخت من که به غیر از شکست نیست
آن را دوباره از چه به هم می زنم مدام
هی بر ستیغ هیچ علم می زنم مدام
هی شعر می سرایم و هی شعر خویش را
با خشم و انتقام قلم می زنم مدام
با آنکه سالهاست به آخر رسیده ام
تکرار را همیشه رقم می زنم مدام
دل را به سایه های مردد فروختم
من از یقین و عشق که دم می زنم مدام !
بی جستجوی تابش خورشید زیستم
در سایه سار ماندم و نم می زنم مدام
در دیگ بخت من که به غیر از شکست نیست
آن را دوباره از چه به هم می زنم مدام
۱.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.