❈﷽❈
❈﷽❈
❤️پیامبر مهربانی می گفت:
«رحمت خدا بر پدر و مادری که کمک حال فرزندان خود در راه نیکی و احسان هستند.»
🖌رحمت بر آن دستی که دستم را گرفت مرا تا روضه خانۀ تو برد، به من گفت گریه کن پسرم گریه و خودش هق هق کرد و ناله...
من مات و مبهوت گریه ها، خیره در کتیبه ها، پرچم ها، چایی ها و ... به زیر چادر مشکی مادرم پناه بردم و چه حرف ها که با تو در تنهایی خودم نزدم. من گریه کردم گریه ای که تَهِ تمام شادی ها بود...
😔آن روزها گذشت. رویاهای بزرگ دنیایی هر روز مرا از آن صافی و سادگی دور کرد اما امروز در جایی از زندگی و روزگار ایستاده ام که دلم می خواهد به ندانستن های بچگی برگردم زیر چادر مشکی مادرم پنهان شوم و با زبان بچگی با تو درد دل کنم...
من دلتنگ آن بچگی هستم که در خانه تو گذشت...
🥺من عوض شدم اما تو همان هستی که بودی تو حسین بچگیمی...
پ ن : فرصت لمس و درک این دیوانه بازی ها، این عاشقی ها را از فرزندانمان دریغ نکنیم. تا می توانیم این شب ها برای بچه ها خاطره های خوب بسازیم از حسین علیه السلام...
❤️پیامبر مهربانی می گفت:
«رحمت خدا بر پدر و مادری که کمک حال فرزندان خود در راه نیکی و احسان هستند.»
🖌رحمت بر آن دستی که دستم را گرفت مرا تا روضه خانۀ تو برد، به من گفت گریه کن پسرم گریه و خودش هق هق کرد و ناله...
من مات و مبهوت گریه ها، خیره در کتیبه ها، پرچم ها، چایی ها و ... به زیر چادر مشکی مادرم پناه بردم و چه حرف ها که با تو در تنهایی خودم نزدم. من گریه کردم گریه ای که تَهِ تمام شادی ها بود...
😔آن روزها گذشت. رویاهای بزرگ دنیایی هر روز مرا از آن صافی و سادگی دور کرد اما امروز در جایی از زندگی و روزگار ایستاده ام که دلم می خواهد به ندانستن های بچگی برگردم زیر چادر مشکی مادرم پنهان شوم و با زبان بچگی با تو درد دل کنم...
من دلتنگ آن بچگی هستم که در خانه تو گذشت...
🥺من عوض شدم اما تو همان هستی که بودی تو حسین بچگیمی...
پ ن : فرصت لمس و درک این دیوانه بازی ها، این عاشقی ها را از فرزندانمان دریغ نکنیم. تا می توانیم این شب ها برای بچه ها خاطره های خوب بسازیم از حسین علیه السلام...
۳.۴k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.