پرستار
پرستار
وقتی اومد جلو مثل چی ترسیدم
ات:جییییییغ نیاجلوووووو
جیمین:کاریت ندارم هیییس
ات:بروعق....
دستاشو گزاشت روی دهنم
حیمین:هیییییسسسس باشه چرا داد و بیداد میکنی دختررررر کاریت ندارم
ات:ایونتتخیاینیهثاانیای
جیمین:ها
ات:تایتثاخهتیخهت،تای
جیمنی:چیمیگی نمیفهمم
به دستش اشاره کردم
جیمین:عااااا یادم رفت دستموبردارم
دستشو برداشت یههه نفس عمیییییقققق کشیدم
ات:آخییییش داشتم خفه میشدم
جیمین:ببخشید
ات:برو بیرون
جیمین:هن
ات:کجای حرفمو نفهمیدی برو بیروووونننن
جیمین:ام....اوکی باشه باشه
جیمین از اتاق رفت بیرون بالخره تونستم به نفس راحت بکشم
ات:هووووففففف مرتیکه....استغفرالله
ویو جیمین
هوففف نتونستم کاری که میخوامو بکنم..
دختره چقدر سلیطستتتتت وااایی خدا صبر بده از دستش خل میشم به خدا .... روانی نصفه نیمه
۳ روز از اون ماجرا میگذره و منو ات هنوزم باهم رابطمون تخمی یخمیه هوووففف
ات داشت راه میرفت که کرمم گرف پا مو دراز کردم داشت میخورو زمین
ات:احیانا یه چیزی اون تو میلوله؟
جیمین:بی تربیت نباش یادت که نرفته تو پرستار بچمی میتونم اخراجت کنم
ات:گگگگگ تو پرستار بچمی من قبل اینکه تو اخراجم کنی استفاع میدم
ویو ات
نشستم کنارش داشت چیپس کوفت میکرد
یهو سرفش گرفت نگرانش شدم
ات:چی شد چی شد
جیمین:هههههههه اسکلت کردم یارو...
ات:کم بود محبت داری
جیمین:میدونم میمیری برام
یه چیپس دیگه دادم بهش
ات:بیا بخور زبونت دراز تر بشه
جیمین:اگه دوسم داری سرکه ایشو بده
ات:زیادی داری حرف میزنی
همینجوری داشتیم کل کل میکردیم که سونگ جیغش در اومد
یونگ:بستونه دیده...خشتم کلدین
ات:همش تقسیر این بابای بی حیاته
جیمین:خییییررر همش تقسیر این پرستار روانیته
ات:چیییییی منروانیم اگه من روانیم اینجا هم تیمارستانه توهم روانی
خودمم نمیفهمیدم چی میگفتم فقط میپروندم که کم نیارم
ویو جیمین
خندم گرفته بود ولی بازم گفتم
عاااااااااااااهااااااااا نخیر من رئیس تیمارستانم روانی
ات:آره آره تو راست میگی سیب اپلم تو گاز زدی
جیمین:از این کولی بازی ها جلوی بچه من در نیارااااا
ات:خواهر زاده خودمه عشقم میکشه
جیمین:اولند بچه منه دومند عشق شما غلط کرد
سونگ:بسهههههههه
با جیغ سونگ دیگه ساکت شدیم....
وقتی اومد جلو مثل چی ترسیدم
ات:جییییییغ نیاجلوووووو
جیمین:کاریت ندارم هیییس
ات:بروعق....
دستاشو گزاشت روی دهنم
حیمین:هیییییسسسس باشه چرا داد و بیداد میکنی دختررررر کاریت ندارم
ات:ایونتتخیاینیهثاانیای
جیمین:ها
ات:تایتثاخهتیخهت،تای
جیمنی:چیمیگی نمیفهمم
به دستش اشاره کردم
جیمین:عااااا یادم رفت دستموبردارم
دستشو برداشت یههه نفس عمیییییقققق کشیدم
ات:آخییییش داشتم خفه میشدم
جیمین:ببخشید
ات:برو بیرون
جیمین:هن
ات:کجای حرفمو نفهمیدی برو بیروووونننن
جیمین:ام....اوکی باشه باشه
جیمین از اتاق رفت بیرون بالخره تونستم به نفس راحت بکشم
ات:هووووففففف مرتیکه....استغفرالله
ویو جیمین
هوففف نتونستم کاری که میخوامو بکنم..
دختره چقدر سلیطستتتتت وااایی خدا صبر بده از دستش خل میشم به خدا .... روانی نصفه نیمه
۳ روز از اون ماجرا میگذره و منو ات هنوزم باهم رابطمون تخمی یخمیه هوووففف
ات داشت راه میرفت که کرمم گرف پا مو دراز کردم داشت میخورو زمین
ات:احیانا یه چیزی اون تو میلوله؟
جیمین:بی تربیت نباش یادت که نرفته تو پرستار بچمی میتونم اخراجت کنم
ات:گگگگگ تو پرستار بچمی من قبل اینکه تو اخراجم کنی استفاع میدم
ویو ات
نشستم کنارش داشت چیپس کوفت میکرد
یهو سرفش گرفت نگرانش شدم
ات:چی شد چی شد
جیمین:هههههههه اسکلت کردم یارو...
ات:کم بود محبت داری
جیمین:میدونم میمیری برام
یه چیپس دیگه دادم بهش
ات:بیا بخور زبونت دراز تر بشه
جیمین:اگه دوسم داری سرکه ایشو بده
ات:زیادی داری حرف میزنی
همینجوری داشتیم کل کل میکردیم که سونگ جیغش در اومد
یونگ:بستونه دیده...خشتم کلدین
ات:همش تقسیر این بابای بی حیاته
جیمین:خییییررر همش تقسیر این پرستار روانیته
ات:چیییییی منروانیم اگه من روانیم اینجا هم تیمارستانه توهم روانی
خودمم نمیفهمیدم چی میگفتم فقط میپروندم که کم نیارم
ویو جیمین
خندم گرفته بود ولی بازم گفتم
عاااااااااااااهااااااااا نخیر من رئیس تیمارستانم روانی
ات:آره آره تو راست میگی سیب اپلم تو گاز زدی
جیمین:از این کولی بازی ها جلوی بچه من در نیارااااا
ات:خواهر زاده خودمه عشقم میکشه
جیمین:اولند بچه منه دومند عشق شما غلط کرد
سونگ:بسهههههههه
با جیغ سونگ دیگه ساکت شدیم....
۲.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.