گفتم بالاخره که فراموشش میکنی اینجوری نمی مونه

..
گفتم : "بالاخره که فراموشش میکنی، اینجوری نمی مونه"

نفس عمیقی کشید و گفت:
"یادِ بعضی آدما هیچوقت تمومی نداره؛ با اینکه نیستن، با اینکه رفتن، ولی هیچ وقت خاطره شون تموم نمیشه"

گفتم : ولی همین که نیستش، کم کم همه چی تموم میشه.
گفت : بودنِ بعضی از آدما، تازه از نبودنشون شروع میشه.

از "بعد از ابر"
اثر "بابک زمانی"
دیدگاه ها (۲)

می گویند:حرف ها هم دست دارند;دست های بلندی که گاهی گلویی را ...

من هرگز بلد نبودم معشوقه ی خوبی باشم ، چون معشوقه های خوب مد...

اگر در خانه قلب تو مهمانم٬ دعایم کناگر هر لحظه در یاد تو می‌...

گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش،یک گلدان گل شمعدا...

پارت چهاردهم!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط