سونگمین ..
سونگمین ..
( تا آخرین روز عاشقم باش ...)
یک شب خوب و قشنگ و رویایی ...
آب و هوای اون روز مثل اینکه کاملا با هم آشتی کرده بودند که یک شب به یاد موندنی رو برای اون دو نفر به ارمغان بیارند ...صدای موسیقی ملایمی که توسط ساز ها نواخته میشد تنها نقطه ضعفی بود که پسرک در مقابلش احساس ضعف میکرد چرا ؟؟ چون دیدن چهره ی معصوم و خارق العاده ی همسرش اونم توی سالگرد ازدواجشون همگی دست به دست هم داده بودند که حتی اگر شده یک سکته ی ناقص رو بزنه ..پیش خودش فکر کرد آخه این همه زیبایی؟؟...
این همه رویایی؟؟...
مگه خدا اجازه داده بود که فرشته ها روی زمین ساکن بشن ؟؟...
مگه جاشون بهشت نبود ؟...
البته این به نفع سونگمین بود ..اگه الان همسرش پیشش نبود اون در هر صورت بازنده ی این عشق بی پایان بود ..
سونگمین : چرا هر روز داری خوشگلتر میشی ؟ هوم ؟
×معمولا انقدر رک نمیگی اینجور جمله ها رو مستر کیم ..
- حتما باید پوکر فیس باشم پیشت ؟( خنده )
× نه ..نه منظورم این نبود ( لبخند ) فقط ..خیلی کم پیش میاد این جور حرفارو ازت بشنوم ..اگرم بشنوم هزاران پروانه که هیچی ..میلیون ها پروانه توی دلم شروع به بال زدن میکنن..
- پس جای افتخاره ..
× صد در صد ..
- خب ...دوست داری بعد از اینکه غذامون تموم شد کجا بریم ؟ مطمئنا با این فکر کردی که فقط شام نمیخوریم ؟؟ هوم....کلی کار دیگه داریم
× میدونم تو اون مغزت چی میگذره پیرمرد ..چشم
- ( خنده ) ..خب بگو ببینم کجا بریم ؟
× اممم...نمیدونم ..به نظرم بریم کنار ساحل قدم بزنیم هوم ؟ یا بریم توی شهر دور دور ؟ هر جا خودت دوست داری ..یا مثلا ...
( همونطور که دخترک صحبت میکرد سونگمین دوباره و دوباره به همسرش خیره شد ..نمیتونست لحظه از نگاه کردنش دست برداره ..میسوخت ...آتیشی بود که حاصل از هیزم قلبش و گرمای عشقش به دخترک بود ..توی همین هنگام دست عشقش رو توی دستاش گرفت و برای لحظه ای به دخترک خیره موند. ..دخترک که متوجه کار سونگمین شد بهش نگاه کرد و کنجکاوانه بپرسید...)
× چیزی شده ؟!
- نه..فقط هرگز .هرگز ترکم نکن ..تا اخرین روز ..تا آخرین سال ..تا آخرین عمرمون عاشقم باش ..همانطور که من عاشق و دلباخته ی توام ..
The end ....
( تا آخرین روز عاشقم باش ...)
یک شب خوب و قشنگ و رویایی ...
آب و هوای اون روز مثل اینکه کاملا با هم آشتی کرده بودند که یک شب به یاد موندنی رو برای اون دو نفر به ارمغان بیارند ...صدای موسیقی ملایمی که توسط ساز ها نواخته میشد تنها نقطه ضعفی بود که پسرک در مقابلش احساس ضعف میکرد چرا ؟؟ چون دیدن چهره ی معصوم و خارق العاده ی همسرش اونم توی سالگرد ازدواجشون همگی دست به دست هم داده بودند که حتی اگر شده یک سکته ی ناقص رو بزنه ..پیش خودش فکر کرد آخه این همه زیبایی؟؟...
این همه رویایی؟؟...
مگه خدا اجازه داده بود که فرشته ها روی زمین ساکن بشن ؟؟...
مگه جاشون بهشت نبود ؟...
البته این به نفع سونگمین بود ..اگه الان همسرش پیشش نبود اون در هر صورت بازنده ی این عشق بی پایان بود ..
سونگمین : چرا هر روز داری خوشگلتر میشی ؟ هوم ؟
×معمولا انقدر رک نمیگی اینجور جمله ها رو مستر کیم ..
- حتما باید پوکر فیس باشم پیشت ؟( خنده )
× نه ..نه منظورم این نبود ( لبخند ) فقط ..خیلی کم پیش میاد این جور حرفارو ازت بشنوم ..اگرم بشنوم هزاران پروانه که هیچی ..میلیون ها پروانه توی دلم شروع به بال زدن میکنن..
- پس جای افتخاره ..
× صد در صد ..
- خب ...دوست داری بعد از اینکه غذامون تموم شد کجا بریم ؟ مطمئنا با این فکر کردی که فقط شام نمیخوریم ؟؟ هوم....کلی کار دیگه داریم
× میدونم تو اون مغزت چی میگذره پیرمرد ..چشم
- ( خنده ) ..خب بگو ببینم کجا بریم ؟
× اممم...نمیدونم ..به نظرم بریم کنار ساحل قدم بزنیم هوم ؟ یا بریم توی شهر دور دور ؟ هر جا خودت دوست داری ..یا مثلا ...
( همونطور که دخترک صحبت میکرد سونگمین دوباره و دوباره به همسرش خیره شد ..نمیتونست لحظه از نگاه کردنش دست برداره ..میسوخت ...آتیشی بود که حاصل از هیزم قلبش و گرمای عشقش به دخترک بود ..توی همین هنگام دست عشقش رو توی دستاش گرفت و برای لحظه ای به دخترک خیره موند. ..دخترک که متوجه کار سونگمین شد بهش نگاه کرد و کنجکاوانه بپرسید...)
× چیزی شده ؟!
- نه..فقط هرگز .هرگز ترکم نکن ..تا اخرین روز ..تا آخرین سال ..تا آخرین عمرمون عاشقم باش ..همانطور که من عاشق و دلباخته ی توام ..
The end ....
۱.۲k
۰۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.