شاعری پیـرم ولی لافِ جـوانی می زنم
شاعری پیـرم ولی لافِ جـوانی می زنم
ناخوشی ها را گره، بر شادمانی می زنم
روزها از بی قراری، روی تار و پـودِ شعر
رج به رج گلـواژه های ارغوانی می زنم
رنگِ دنیای مجازی جـورِ دیگر می شود
تا به چشمم عینکِ ته استکانی می زنم
بـارهـا از روی دلسوزی رفیقم شد عصا
در خیـابان هـا قـدم از ناتوانی می زنم
رفته رفته در غزل، قلبم بیفتد در تپـش
بینِ شعـرم سکته های ناگهـانی میزنم
روزِ مرگم را نمیـدانم ولی پیش از وفات
عکسِ خـود را در اتاقِ بایگـانی می زنم
روشنم میدارد ای مـردم که دنبالِ عسل
بال و پَر در کوچه های مهربانی می زنم
ناخوشی ها را گره، بر شادمانی می زنم
روزها از بی قراری، روی تار و پـودِ شعر
رج به رج گلـواژه های ارغوانی می زنم
رنگِ دنیای مجازی جـورِ دیگر می شود
تا به چشمم عینکِ ته استکانی می زنم
بـارهـا از روی دلسوزی رفیقم شد عصا
در خیـابان هـا قـدم از ناتوانی می زنم
رفته رفته در غزل، قلبم بیفتد در تپـش
بینِ شعـرم سکته های ناگهـانی میزنم
روزِ مرگم را نمیـدانم ولی پیش از وفات
عکسِ خـود را در اتاقِ بایگـانی می زنم
روشنم میدارد ای مـردم که دنبالِ عسل
بال و پَر در کوچه های مهربانی می زنم
۳.۶k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.