هزاران دهقان برای آمدن باران دعا می کردند،غافل از آنکه خداوند به کودکی فکر می کرد که چکمه هایش سوراخ بود... چشمانم بارانی می شود
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.