داستانشب

#داستان_شب..

مرد ثروتمندی به کشیشی می گوید:نمی دانم چرا مردم مرا خسیس می پندارند.کشیش گفت:بگذار حکایت کوتاهی از یک گاو و یک خوک برایت نقل کنم.

خوک به گاو گفت: مردم از طبیعت آرام و چشمان حزن انگیز تو به نیکی سخن می گویند و تصور می کنند تو خیلی بخشنده هستی. زیرا هر روز برایشان شیر و سرشیر می دهی.

اما در مورد من چی؟...
من همه چیز خودم را به آنها می دهم از گوشت ران گرفته تا... را. حتی از موی بدن من برس کفش و ماهوت پاک کن درست می کنند. با وجود این کسی از من خوشش نمی آید. علتش چیست؟می دانی جواب گاو چه بود؟
جوابش این بود:شاید علتش این باشد که "هر چه من می دهم در زمان حیاتم می دهم"

#شبتون_بخیر...
دیدگاه ها (۷)

صبح بخیر هایتواجب می شود هر صبح که دلتنگیروی پلکهای زندگیسنگ...

با ارزش ترین چیز در زندگی... این نیست که چه چیزایی رو داریم ...

#دیالوگ_برتر...آدمیزاد دو تا پا داره و دو تا اعتقاد: یکی برا...

#تصویر...#بک_گراند...#پس_زمیـنه...#هنر_عکــاسی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط