گفتم از قصه ی عشقت گِـرِهی باز کنم به پریشانی گیـسوی تو سوگـند، نـشد من دهان باز نکردم که نرنجی از من مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد!
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.