قهرمان غزلیات منی می دانی

قهرمان غزلیات منی ...می دانی ...؟
لا به لای غزلم درد مرا ...میخوانی ...؟

گل خورشیدی این باغ پر از اعجازی
لحظه ها در نفس صبح غزل پنهانی ...

مثل آیینه ترک خورده لب احساسم
و تو در لای همین قاب ترک می مانی

توی بازار دو چشمان عزیزت گم شد
دل این برده ی خوش آتیه ی کنعانی

پای من باز به دنبال تو تاول زده است
برده ای هوش دلم را به همین آسانی

تا به معراج رسیدم تو شدی معجزه ام
غزلم سوره ی عشق است تو شرح آنی .....

قهرمان غزلم... باخبری از دل من
دوستت دارم و دانم که تو این می دانی
دیدگاه ها (۷)

سحری دعام کنینمحتاجمیا قمر بنی هاشمپ.ن حاجتامو از تو گرفتم گ...

شکر خدا دفتر من بی غزل نماند شد عشق نیز منُکری از منکرات من...

تا وقتی که غرورم هست ، نمی بینی که آشوبماگرچه زخم خوردم من ،...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط