شاید بیام شاید دیگه نیام... دوستان خواهش میکنم فراموشم نک
شاید بیام شاید دیگه نیام... دوستان خواهش میکنم فراموشم نکنید:(
شب،
شب سختی بود.
و چه آسان و چه بی پروا گفت :
دل من، هری ریخت،
قلبم از جا لرزید،
مات و مبهوت شدم.
***
مادرم گفت : بیا
سفره ی شام چه رنگین شده است.
و سرم،
آخ سرم
پر سردرد شده.
باز هم مادر گفت :
کودکم موقع شام است،
بیا.
***
چشمها را بستم،
با دل خود گفتم :
سهم دل نازک من،
پاسخی سرد نبود!!
شوق دیدار کجاست؟!
او که با من میگفت : دل سنگش، تنگ است.
***
دلم از سینه جدا شد،
و دلم، این دل پاک
که چه امید عبث داشت به دل.
این هم از قصه ی عشق لیلی،
وای بر مجنونم.
***
مرگ من بود همان لحظه که گفت :
سخنی با تو ندارم،
قهرم.
کاشکی میمردم.
***
وقت رفتن شده دوست
آخرین شعر مرا هم تو بخوان
خنده ات تسکینی است،
فصل مرگم پیداست
((جشن مرگم برپاست))
شب،
شب سختی بود.
و چه آسان و چه بی پروا گفت :
دل من، هری ریخت،
قلبم از جا لرزید،
مات و مبهوت شدم.
***
مادرم گفت : بیا
سفره ی شام چه رنگین شده است.
و سرم،
آخ سرم
پر سردرد شده.
باز هم مادر گفت :
کودکم موقع شام است،
بیا.
***
چشمها را بستم،
با دل خود گفتم :
سهم دل نازک من،
پاسخی سرد نبود!!
شوق دیدار کجاست؟!
او که با من میگفت : دل سنگش، تنگ است.
***
دلم از سینه جدا شد،
و دلم، این دل پاک
که چه امید عبث داشت به دل.
این هم از قصه ی عشق لیلی،
وای بر مجنونم.
***
مرگ من بود همان لحظه که گفت :
سخنی با تو ندارم،
قهرم.
کاشکی میمردم.
***
وقت رفتن شده دوست
آخرین شعر مرا هم تو بخوان
خنده ات تسکینی است،
فصل مرگم پیداست
((جشن مرگم برپاست))
۷۵۵
۲۶ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.