آرزو کرده بودمت

آرزو کرده بودمت،
نه یه شبِ آرزوها ،نه
از وقتی فهمیده بودم شبِ آرزوها چیه آرزو کرده بودمت...
دوستام از خدا میخواستن دانشگاه خوب قبول شن، من تو رو میخواستم...
دوستام خوشبختی میخواستن،من تو رو میخواستم...
دوستام مردِ ایده آل میخواستن،من تو رو میخواستم،
دوستام بچه سالم میخواستن من تو رو میخواستم...
رسیدن همشون،به هرچی زیر لب زمزمه کرده بودنش رسیدن همشون.
ولی من نرسیدم...
اولش فکر میکردم لابد بد آرزو میکنم،
بعدش گفتم لابد خدا میخواد دیرتر بِدَتِت بهم که بدونم قدرِ تک تکِ ثانیه های داشتنتو.
آخرین باری که شب آرزوها چشامو بستم و آرزوت کردم مثلِ همیشه
خودم شنیدم که بهم گفت:
نمیشه که تاحالا ندادمش بهت،
اگه خودش میخواست که بشه طول نمیکشید این همه سال.. .🙃 💔 ☹ ️😫
دیدگاه ها (۵)

از همه بدتر انتظار کشیدن برا کسی که خبر نداره منتظرشی...i

- دوسم داری؟- چی؟- هیچی، این رو خوب می دونم که هیچ وقت نباید...

سرت شلوغ استمثل خیابان های شهردر آخرین روز سال...و من چقدراز...

من از صرف فعل نبودن ...از نبودتاز نبودتخسته ام!من از این نون...

رمان سوکوکو _ پارت 14

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط