شب هجوم می آورد

شب هجوم می آورد
سیاهیِ شب در چشمانم اما
"اندیشه" بیدار است
قلم در دستانم بیتابی میکند
میخواهم باز وصفت کنم
یاد "نجابت "نگاهت کافیست تا
بساط شاعری من مهیاشود
.
قلم بر روی کاغذ به رقص در می آید
و "عشق " برای قلم "جوهر" میشود
تا ادای دِیْن کند در پیشگاه معشوق
.
مینویسم از "نگاه کهرباییت"
از دلربایی "مژگان سیاهت"
و ترانه ی دلم را شعرگونه برایت
مینگارم
گوش بسپار
ای صاحب "دلفریب ترین نگاه" .
دیدگاه ها (۸)

ﻣﺮﺍ... ﺁﺗﺶ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ، ﺗﺎ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻢ ﺳﺮﺍﭘﺎﯾﺖ...ﻣﺮﺍ... ﺑﺎﺭﺍ...

مـــن رام دیــــگری نشـــــوم وحشــــپـے توام

چو قناری به قفس ؟ یا چو پرستو به سفر؟هیچ...من چو یک کبوترنه ...

دوست داشتنت مثل سرمای خوب زمستان است،میرود در دل و جانم..❄ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط