عشق پنهان
پارت 1 عشق پنهان
#جونگ کوک
داشتم با یونگی حرف میزدم که خدمتکار در زد و گفت که دخترا امادن بلخره
+یونگی بنظرت یکی شون رو برای خودم برندارم
-جونگ کوک ببین تو به خانوم مانوبان قول دادی که همه شون رو بدی و قبلا امار همه شون رو بهشون دادی پس این کارو نکن چون اگه خانم مانوبان عصبی بشه واویلا کارمون تموم
+خب راست میگی ولی اخه خب باشه کاری به هیچ کدوم ندارم فک کنم لیسا خانم اومده بریم
-باشه بریم لباس هام خوبه خوشکلم
+اره بریم اقای جئون جونگ کوک بریم
-بریم
داشتم از پله ها میرفتم پایین که لیسا با یکی از بادیگارد هاش اومده بود یه نخ سیگارم رو لب هاش من و لیسا سایه همو میزنیم ولی چون همکار بودیم بخاطر همین نمیتونستم که کاری کنم
+خب لیسا خانومم خوبی چیکار میکنی چه خبرا
-ما کی انقد صمیمی شدیم که اینجوری حرف میزنی
+از روزی که باهم همکار شدیم
-ما باند هامون جداست باند من اسمش باند قلب سیاهه مال تو..
+خب من کاری به این چیزا ندارم خلاصه ما باهم کار میکنم همین که گفتم
-اقایی جونگ کوک دخترا کجان
+زیر زمین بیا بریم
+اوکی
سیگارش رو پک اخرش رو زد و انداختش و با پاهاش پهنش کرد
(سخنی با نویسنده :الان مامانم اومد فک کرد دارم با رلم میحرفم گفت چه گوهی داری تاییپ میکنی)
#لیسا
سعی کردم با یه لحن کاملا دوستانه جوابش رو بدم چون لیاقت اینو نداشت پسره نچسپ خدارو شکر کسی نمیدونست من کار اصلیم چیه با سیس همیشه گیم داشتم راه میرفتم که نمیدونم چی شد که یهو پاهام گیر کرد و داشتم میوفتادم که یکی گرفتم دقیقا تو بغلش بودم کمرم رو سفت گرفته بود با یه حالت کاملا طبیعی گفتم
+میشه ولم کنی
-نه اینجوری خوبه
+خوب باشه پس من ولت میکنم
با یکی از پاهام زدم به جای حساسش که اخش در اومد
-یاااااااااااااااا اخخخخخخخخخخخ باشه ولت کردم ببخشید اخخخخخخخ مامان پدرم در و اومد اخخخخخخ
خندم گرفت بود اه نمیدونستم بخندم سرخ شده بودم از خنده که یهو صدایی فردی که اومد جونگ کوک زود ولم کرد روم رو برگردوندم ببینم کیه که ..........
#پست_جدید
#جونگ کوک
داشتم با یونگی حرف میزدم که خدمتکار در زد و گفت که دخترا امادن بلخره
+یونگی بنظرت یکی شون رو برای خودم برندارم
-جونگ کوک ببین تو به خانوم مانوبان قول دادی که همه شون رو بدی و قبلا امار همه شون رو بهشون دادی پس این کارو نکن چون اگه خانم مانوبان عصبی بشه واویلا کارمون تموم
+خب راست میگی ولی اخه خب باشه کاری به هیچ کدوم ندارم فک کنم لیسا خانم اومده بریم
-باشه بریم لباس هام خوبه خوشکلم
+اره بریم اقای جئون جونگ کوک بریم
-بریم
داشتم از پله ها میرفتم پایین که لیسا با یکی از بادیگارد هاش اومده بود یه نخ سیگارم رو لب هاش من و لیسا سایه همو میزنیم ولی چون همکار بودیم بخاطر همین نمیتونستم که کاری کنم
+خب لیسا خانومم خوبی چیکار میکنی چه خبرا
-ما کی انقد صمیمی شدیم که اینجوری حرف میزنی
+از روزی که باهم همکار شدیم
-ما باند هامون جداست باند من اسمش باند قلب سیاهه مال تو..
+خب من کاری به این چیزا ندارم خلاصه ما باهم کار میکنم همین که گفتم
-اقایی جونگ کوک دخترا کجان
+زیر زمین بیا بریم
+اوکی
سیگارش رو پک اخرش رو زد و انداختش و با پاهاش پهنش کرد
(سخنی با نویسنده :الان مامانم اومد فک کرد دارم با رلم میحرفم گفت چه گوهی داری تاییپ میکنی)
#لیسا
سعی کردم با یه لحن کاملا دوستانه جوابش رو بدم چون لیاقت اینو نداشت پسره نچسپ خدارو شکر کسی نمیدونست من کار اصلیم چیه با سیس همیشه گیم داشتم راه میرفتم که نمیدونم چی شد که یهو پاهام گیر کرد و داشتم میوفتادم که یکی گرفتم دقیقا تو بغلش بودم کمرم رو سفت گرفته بود با یه حالت کاملا طبیعی گفتم
+میشه ولم کنی
-نه اینجوری خوبه
+خوب باشه پس من ولت میکنم
با یکی از پاهام زدم به جای حساسش که اخش در اومد
-یاااااااااااااااا اخخخخخخخخخخخ باشه ولت کردم ببخشید اخخخخخخخ مامان پدرم در و اومد اخخخخخخ
خندم گرفت بود اه نمیدونستم بخندم سرخ شده بودم از خنده که یهو صدایی فردی که اومد جونگ کوک زود ولم کرد روم رو برگردوندم ببینم کیه که ..........
#پست_جدید
۳۹.۷k
۰۹ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.