part: 8
part: 8
ا.ت ویو
رسیدیم به یه کافه.. از ماشین پیاده شدم
یدفه یاد حرف کوک افتادم.. رنگم پرید..
هانا گف: چت شد یهو؟ بیا بریم تو دیگه
ا.ت: هیچی.. بریم
رفتیم تو کافه نشستیم
هانا: چی میخوری؟
ا.ت: ایس امریکانو
هانا: دوتا ایس امریکانو لطفا واس من روش شکلات تلخ بذارید
چت شد یهو؟
ا.ت: یاد حرف کوک افتادم
هانا: مگ چی گفته بود؟
ا.ت: تو بیبی گرل بزرگترین مافیای اسیایی
هانا: گو میخوره ولش کن بابا.. بیا بگیر بخور
راستییی.. به یوجین و سوجون زنگ زدم..
میخوام با یوجین اوکیتون کنم
ا.ت: چیییییی؟ غلط کردیییییی
هانا: چرا؟ پسر خوبیه.. پولدارم هس
رو توعم کراشه احمق
ا.ت: هانااا... چرا نمیفهمیی.. من ازش عنم میگیرهههه
هانا: زر نزن دیگه..پسر جذابیه..
هر کاری واست میکنه
ا.ت: نمیخوامش.. اصن فک کنیم منو اون اوکی شدیم.. کوک بفهمه میکشتش....
هانا: گو خورده.. بعدشم به اون ربطی نداره اصن.. شما باهم کات کردین...اون که دیگه دوس پسرت نیس..
ا.ت: هانا.. اون دیوونس.. میگف بایددددد
دوباره باهم کاپ بزنیم..
هانا: غلط کرده پسره ی چتر.. ولش کن بابا
ا.ت: بابا دارم میگم طرف بزرگترین مافیای اسیاس.. میفهمییی؟
هانا: خوب؟ کی چی؟ من به بابام بگم.. اونو خاکش میکنه.. بخور بریم پاساژ خرید کنیم واسه شب
ا.ت: اگ بلایی سر یوجین اومد.. تقصیر توعه هااا
هانا: باشه با من.. پاشو بریم پاساژ
ا.ت: من کارتمو نیاوردم که.. با عجله اومدم یادم رف بیارمش
هانا: به حساب منه.. تا وقتی رفیق منی همه چیت با منه..
پاشدم رفتم لپشو بوسیدم...
ا.ت: دوست دارمااا:)))
هانا: منم دوست دارم پرنسس کیم:)))
بریم دیگه
رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم....
کوک ویو
بعد از یه ساعت رسیدیم بوسان
رفتم بالا تو اتاقم.. و داشتم واسه امشب برنامه ریزی میکردم که چجوری به فاکش بدم...... فهمیدم... جئون ا.ت منتظرم باش...
رفتم پایین واسه نهار
کوک: میگم هوسوک.. ا.ت امشب کجاس؟
نکته: هوسوک یه چند نفرو فرستاده بود تعقیبشون کنن.. بعدشم به کیف ا.ت شنود وصل کردن..
هوسوک: میخوان امشب برن بار..
الانم تو راه پاساژن..
کوک: اها.. اوک
دختره احمق.. تا الان دوتا تنبیه داری..
تنبیهت سخت تر شد بیبی گرل.....
رفتیم پیش اعضا و ناهار خوردیم...
ا.ت ویو
رسیدیم به گرونترین پاساژ شهر
از اونجایی که همه چی با هانا بود
نگران قیمتا نبودم...و رفتیم تو...
داشتیم تو سالن راه میرفتیم..
یه لباس توجهمو جلب کردم
ا.ت: هانا.. هانا بریم اینجااا
هانا: اوک
رفتیم تو و رفتم سراغ لباسه
ا.ت: اینو میخواممم
هانا: اوک..
فروشنده: پرو میکنید؟
هانا: اره برو بپوشش ببینم بهت میاد یا نه
ا.ت: باشه
رفتم تو اتاق پرو پوشیدمش یکم باز بود
ولی خیلی بهم میومد..حتما یوجین ازم
خوشش میاد.. اومدم بیرون و واسه هانا
ژست گرفتم
ا.ت: چطوره؟ بهم میاد؟
ا.ت ویو
رسیدیم به یه کافه.. از ماشین پیاده شدم
یدفه یاد حرف کوک افتادم.. رنگم پرید..
هانا گف: چت شد یهو؟ بیا بریم تو دیگه
ا.ت: هیچی.. بریم
رفتیم تو کافه نشستیم
هانا: چی میخوری؟
ا.ت: ایس امریکانو
هانا: دوتا ایس امریکانو لطفا واس من روش شکلات تلخ بذارید
چت شد یهو؟
ا.ت: یاد حرف کوک افتادم
هانا: مگ چی گفته بود؟
ا.ت: تو بیبی گرل بزرگترین مافیای اسیایی
هانا: گو میخوره ولش کن بابا.. بیا بگیر بخور
راستییی.. به یوجین و سوجون زنگ زدم..
میخوام با یوجین اوکیتون کنم
ا.ت: چیییییی؟ غلط کردیییییی
هانا: چرا؟ پسر خوبیه.. پولدارم هس
رو توعم کراشه احمق
ا.ت: هانااا... چرا نمیفهمیی.. من ازش عنم میگیرهههه
هانا: زر نزن دیگه..پسر جذابیه..
هر کاری واست میکنه
ا.ت: نمیخوامش.. اصن فک کنیم منو اون اوکی شدیم.. کوک بفهمه میکشتش....
هانا: گو خورده.. بعدشم به اون ربطی نداره اصن.. شما باهم کات کردین...اون که دیگه دوس پسرت نیس..
ا.ت: هانا.. اون دیوونس.. میگف بایددددد
دوباره باهم کاپ بزنیم..
هانا: غلط کرده پسره ی چتر.. ولش کن بابا
ا.ت: بابا دارم میگم طرف بزرگترین مافیای اسیاس.. میفهمییی؟
هانا: خوب؟ کی چی؟ من به بابام بگم.. اونو خاکش میکنه.. بخور بریم پاساژ خرید کنیم واسه شب
ا.ت: اگ بلایی سر یوجین اومد.. تقصیر توعه هااا
هانا: باشه با من.. پاشو بریم پاساژ
ا.ت: من کارتمو نیاوردم که.. با عجله اومدم یادم رف بیارمش
هانا: به حساب منه.. تا وقتی رفیق منی همه چیت با منه..
پاشدم رفتم لپشو بوسیدم...
ا.ت: دوست دارمااا:)))
هانا: منم دوست دارم پرنسس کیم:)))
بریم دیگه
رفتیم سوار ماشین شدیم راه افتادیم....
کوک ویو
بعد از یه ساعت رسیدیم بوسان
رفتم بالا تو اتاقم.. و داشتم واسه امشب برنامه ریزی میکردم که چجوری به فاکش بدم...... فهمیدم... جئون ا.ت منتظرم باش...
رفتم پایین واسه نهار
کوک: میگم هوسوک.. ا.ت امشب کجاس؟
نکته: هوسوک یه چند نفرو فرستاده بود تعقیبشون کنن.. بعدشم به کیف ا.ت شنود وصل کردن..
هوسوک: میخوان امشب برن بار..
الانم تو راه پاساژن..
کوک: اها.. اوک
دختره احمق.. تا الان دوتا تنبیه داری..
تنبیهت سخت تر شد بیبی گرل.....
رفتیم پیش اعضا و ناهار خوردیم...
ا.ت ویو
رسیدیم به گرونترین پاساژ شهر
از اونجایی که همه چی با هانا بود
نگران قیمتا نبودم...و رفتیم تو...
داشتیم تو سالن راه میرفتیم..
یه لباس توجهمو جلب کردم
ا.ت: هانا.. هانا بریم اینجااا
هانا: اوک
رفتیم تو و رفتم سراغ لباسه
ا.ت: اینو میخواممم
هانا: اوک..
فروشنده: پرو میکنید؟
هانا: اره برو بپوشش ببینم بهت میاد یا نه
ا.ت: باشه
رفتم تو اتاق پرو پوشیدمش یکم باز بود
ولی خیلی بهم میومد..حتما یوجین ازم
خوشش میاد.. اومدم بیرون و واسه هانا
ژست گرفتم
ا.ت: چطوره؟ بهم میاد؟
۱.۷k
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.