پدر من کارگر بود

پدرِ من کارگر بود
پدرِ او معلم

ما پولِ جهاز نداشتیم
آنها پولِ عروسی

به هم نرسیدیم

سالها سپری شد
او پزشک شدو من معلم ورزش

دخترش دانش آموزم شده
و گاهی من بیمارش میشوم

اما آنچه هم "درد" و هم "درمان"مان شد
پولِ کمِ حلالِ پدرانمان بود

امیدکلهر
دیدگاه ها (۶)

اردی بهشت هم... به ایستگاه آخر رسید...!تمام آرزوهایم رابه وا...

کارشان را خوب بلدند...میتوانند صبح ها بیش از هر کس دیگر،به د...

"عشق".پشیمانمپشیمانکه دوستت دارم را به اولین کسی که یافتم گف...

این اتفاق بارها و بارها رخ داد :مردی زنی را دوست داشتاین اتف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط