♡
#محرم پَرچمی دیدَم به دستِ پَهلوانی بی بَدیل
قامتِ پَرچم بلند و صاحبِ پَرچم جَمیل
لَعلِ لَـبهایش مُکَرَّم تَر زِ آبِ سَلسَبیل
پَــنجه اَژدر افـــکَن و قـــــامَت طَـــویل
گُفتمش مولا که هَستی ... ؟
گُفت فَخرِ جِبرِیل
گُفتمش نامَت بِگو ... ؟
دَرمانده ام اَجرت جَزیل ...
گُفت عَبّٰاسَم سِپَهسالار ، سُــلطانِ جَلیل
گُفتم ای بابُ الْحَوائِج دَردمَندم الْدَخیل
گفت دَرمانت برو از خواهرم زِینب بگیر ...
السلام وعلیک یا ابوالفضل علی (ع)
وقایع ساعت به ساعت روز عاشورا
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»
واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی میشود ۲۱ مهر سال
۵۹ شمسی .
تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین
نسبت به خورشید ثابت است و میشود با درآوردن اوقات شرعی شهر
کربلا در این تاریخ، حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
ساعت ۵:۴۷ اذان صبح
امام حسین (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به
صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثِقَتی فی کل کَرب ...
خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
کوفیان هم آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواندند و بعد از نماز صبح
به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ساعت ۶ صبح
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با
بوتههای خار پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از
پشت سر بشوند.
ساعت ۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب، امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. آنگاه
روبروی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و
فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه
نوشتهاند حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجار
بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار
کردند. امام نامههایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت
را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام(ع) پرسید چرا
حکم ابن زیاد را نمیپذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهاند؟
اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «فرد پستی که پسر فرد پست
دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده ذلت از ما
دور است.»
سخنرانی اباعبدلله (ع) حدودا نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ساعت ۸ صبح
بعد از سخنرانی امام(ع)، چند نفر از اصحاب آن حضرت از جمله بریر که
«سیّد القرّآء»(آقای قرآن خوان)های کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر
خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصرٍ ینصرنی»
را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حر. فرد دیگری به نام
ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند، به طرف سپاه امام
آمدند. بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ
از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ساعت ۹ صبح
در این ساعت بود که شمر ملعون به عمر سعد ملعون پرخاش کرد که چرا
اینقدر تعلل میکند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. پس
اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد
زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.»
بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با
هم شروع به تیراندازی کردند.
امام به یارانش فرمود: «اینها نمایندۀ این قوم هستند. برای مرگی که
چارهای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این
تیرباران کشته شدند. ( تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله
اول در کتاب های مقتل تا ۵۰ نفر ذکر شده.)
حدود ساعت ۱۰ صبح
بعد از تیراندازی، یسار غلام زیاد بن اَبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه
برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد
خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف
کُشندهای باشی.» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش
قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا
حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش
در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع
کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش
به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد از
عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره
سپاه امام(ع) را تیرباران کردند. در این تیرباران تعدادی دیگر از اصحاب
شهید شدند.
الفتوح شهدای این حملات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده.
اولین شهید،
قامتِ پَرچم بلند و صاحبِ پَرچم جَمیل
لَعلِ لَـبهایش مُکَرَّم تَر زِ آبِ سَلسَبیل
پَــنجه اَژدر افـــکَن و قـــــامَت طَـــویل
گُفتمش مولا که هَستی ... ؟
گُفت فَخرِ جِبرِیل
گُفتمش نامَت بِگو ... ؟
دَرمانده ام اَجرت جَزیل ...
گُفت عَبّٰاسَم سِپَهسالار ، سُــلطانِ جَلیل
گُفتم ای بابُ الْحَوائِج دَردمَندم الْدَخیل
گفت دَرمانت برو از خواهرم زِینب بگیر ...
السلام وعلیک یا ابوالفضل علی (ع)
وقایع ساعت به ساعت روز عاشورا
طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی»
واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی میشود ۲۱ مهر سال
۵۹ شمسی .
تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین
نسبت به خورشید ثابت است و میشود با درآوردن اوقات شرعی شهر
کربلا در این تاریخ، حرفهای مقتل نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
ساعت ۵:۴۷ اذان صبح
امام حسین (ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به
صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثِقَتی فی کل کَرب ...
خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
کوفیان هم آن طرف نماز را به امامت عمر سعد خواندند و بعد از نماز صبح
به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
حدود ساعت ۶ صبح
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمهها خندق بکنند و آن را با
بوتههای خار پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه از
پشت سر بشوند.
ساعت ۷:۰۶ طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب، امام سوار بر شتری شد تا بهتر دیده شود. آنگاه
روبروی سپاه کوفه رفت و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند. صفات و
فضایل خودش و پدر و برادرش را یادآوری کرد و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه
نوشتهاند حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجار
بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟ آنها انکار
کردند. امام نامههایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت
را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام(ع) پرسید چرا
حکم ابن زیاد را نمیپذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمیرهاند؟
اینجا امام آن جمله معروفشان را فرمودند: «فرد پستی که پسر فرد پست
دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده ذلت از ما
دور است.»
سخنرانی اباعبدلله (ع) حدودا نیم ساعت طول کشیده است.
حدود ساعت ۸ صبح
بعد از سخنرانی امام(ع)، چند نفر از اصحاب آن حضرت از جمله بریر که
«سیّد القرّآء»(آقای قرآن خوان)های کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر
خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصرٍ ینصرنی»
را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حر. فرد دیگری به نام
ابوالشعثا و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند، به طرف سپاه امام
آمدند. بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ
از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
حدود ساعت ۹ صبح
در این ساعت بود که شمر ملعون به عمر سعد ملعون پرخاش کرد که چرا
اینقدر تعلل میکند؟ عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد. پس
اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد
زد: «نزد عبیدالله شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.»
بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد، کماندارهای لشکر کوفه همگی با
هم شروع به تیراندازی کردند.
امام به یارانش فرمود: «اینها نمایندۀ این قوم هستند. برای مرگی که
چارهای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این
تیرباران کشته شدند. ( تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله
اول در کتاب های مقتل تا ۵۰ نفر ذکر شده.)
حدود ساعت ۱۰ صبح
بعد از تیراندازی، یسار غلام زیاد بن اَبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه
برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند. عبدالله بن عمیر اجازه نبرد
خواست. امام حسین (ع) نگاهی به او کرد و فرمود: «به گمانم حریف
کُشندهای باشی.» عبدالله آن دو نفر را کشت. البته انگشتان دست چپش
قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن، حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا
حجار به جناح راست سپاه امام حسین (ع) حمله کرد؛ اما حبیب و یارانش
در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزهها حمله را دفع
کردند. همزمان شمر به جناح چپ سپاه امام(ع) حمله برد. زهیر و یارانش
به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمر در این حمله زخم برداشت. بعد از
عقب نشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره
سپاه امام(ع) را تیرباران کردند. در این تیرباران تعدادی دیگر از اصحاب
شهید شدند.
الفتوح شهدای این حملات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده.
اولین شهید،
۵.۲k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.