آن پارهسنگ بینشان بودم من

آن پاره‌سنگ ِبی‌نشان بودم من
در آن التهاب ِ نخستین
آن پاره‌ْسکون ِخاموش بودم
من در آن ملال ِ بی‌خویشتنی
آن بوده‌ٔ بی‌مکان بودم من
آن باشنده‌ٔ بی‌زمان ...

به کدام ذکرم آزاد کردی
به کدام طلسم ِاعظم
به کدام لمس ِ سرانگشت ِجادوی؟

از کجا دریافتی درخت ِاسفندگان
بهاران را با احساس ِسبز ِتو سلام می‌گوید
و ببر ِبیشه
غرورش را در آیینه‌ٔ احساس ِتو می‌آراید؟

از کجا دانستی؟!...
#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۵)

اندوه که از حد بگذرد، جایش را می‌دهد به یک بی‌اعتنایی مزمندی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط