در دلم گل دادنت را هی نن روای خود
در دلم گل دادنت را هی نكن رويای خود
ريشه ات را توی قلبم كنده ام از جای خود!
بی خودی آن خاطراتی را كه خاكش كرده ام
نبشِ قبرش ميكنی ، با زير چشمی های خود
با صدای پای تو ديگر نميلرزد دلم ،
پنبه كردم توی گوشِ ساده لوحی های خود
تازه برگشته ، نخواه از من كه بيرونش كنم
بعدِ چندی كه نشسته عقلِ من در جای خود
روزهای برده داری ات سرآمد ، من يكی ...
دوست دارم نوكر خود باشم و آقای خود،
طاقت مهمان ندارم ، بيخودی جا خوش نكن
تا تو را بيرون نكردم ، خود برو با پای خود..!
ريشه ات را توی قلبم كنده ام از جای خود!
بی خودی آن خاطراتی را كه خاكش كرده ام
نبشِ قبرش ميكنی ، با زير چشمی های خود
با صدای پای تو ديگر نميلرزد دلم ،
پنبه كردم توی گوشِ ساده لوحی های خود
تازه برگشته ، نخواه از من كه بيرونش كنم
بعدِ چندی كه نشسته عقلِ من در جای خود
روزهای برده داری ات سرآمد ، من يكی ...
دوست دارم نوكر خود باشم و آقای خود،
طاقت مهمان ندارم ، بيخودی جا خوش نكن
تا تو را بيرون نكردم ، خود برو با پای خود..!
- ۵۰۸
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط