عشق جنگی من
پارت 1
ا/ت:سلام من کیم ا/ت هستم و 21سالمه من پدرم مافیاست و مادرم رو وقتی بچه بودم از دست دادم و من میخوام انتقام مادرم رو بگیرم
کوک:سلام من جعون جونگ کوک هستم بزرگترین باند مافیا و من 26 سالمه من وقتی بچه بودم پدرم مادرم رو جلوی چشام کشت بخاطر همین از پدرم متنفرم
(علامت، ا/ت +) (علامت کوک_)
ویو ا/ت
صبح پاشدم از آفتابی که ب صورتم میخورد معلوم بود روز بدی است بلند شدم رفتم روتین پوستیم رو انجام دادم و کار های لازم و رفتم صبحانه بخورم
+سلام پدر
پدر ا/ت :سلام دخترم
پدر ا/ت دخترم میخواستم یک چیز بهت بگم
+بپرس پدر
پدر ا/ت :امروز عموتینا قراره بیان
+چی! بگین که دروغ میگین
پدر ا/ت :من که با تو شوخی ندارم عزیز دلم
+پدر بگین که کوک نمیاد
پدر ا/ت:اونم میاد
ویو ا/ت
بدتر از این نمیشد مجبورم دوباره صورتش رو ببینم فاخخ حالا میاد مثل کَنه بهم میچسبه واییی خداااا
(بریم سوراغ کوک)
_سلام پدر (سرد)
پدر کوک:سلام پسرم، میخواستم بهت یک چیزی بگم
_بپرس
پدر کوک:پسرم امروز میریم خونه عموتینا
_واقعا
پدر کوک:بله پس امروز ساعت 7میریم
_اوکی
ویو جونگ کوک
بلخره قراره ببینمش خانم ا/ت تو مال منی و امروز قراره تورو مال خودم کنم
ویو ا/ت
امروز بدتر از همه روز هاست هه چرا زندگی انغدر سخته مگه من چیکار کردم که باید تاوانش رو پس بدم بزار زنگ بزن هیونجین(دوست پسر ا/ت)
هیونجین:سلام خوشگلم چخبر
+اهههخ امروز اثلا روز خوبی نیست امروز کوک قراره بیاد خونمون و آگر بیاد مثل چسب بهم میچسبه
هیونجین :پرام قشنگم اروم باش یکم نفس بگیر فرزندم
+امروز ساعت هفت بیا دنبالم اوکی میخوام فرار کنم
هیونجین :اوکی بای
+بای
تا همینجا داشته باشین ✨
ا/ت:سلام من کیم ا/ت هستم و 21سالمه من پدرم مافیاست و مادرم رو وقتی بچه بودم از دست دادم و من میخوام انتقام مادرم رو بگیرم
کوک:سلام من جعون جونگ کوک هستم بزرگترین باند مافیا و من 26 سالمه من وقتی بچه بودم پدرم مادرم رو جلوی چشام کشت بخاطر همین از پدرم متنفرم
(علامت، ا/ت +) (علامت کوک_)
ویو ا/ت
صبح پاشدم از آفتابی که ب صورتم میخورد معلوم بود روز بدی است بلند شدم رفتم روتین پوستیم رو انجام دادم و کار های لازم و رفتم صبحانه بخورم
+سلام پدر
پدر ا/ت :سلام دخترم
پدر ا/ت دخترم میخواستم یک چیز بهت بگم
+بپرس پدر
پدر ا/ت :امروز عموتینا قراره بیان
+چی! بگین که دروغ میگین
پدر ا/ت :من که با تو شوخی ندارم عزیز دلم
+پدر بگین که کوک نمیاد
پدر ا/ت:اونم میاد
ویو ا/ت
بدتر از این نمیشد مجبورم دوباره صورتش رو ببینم فاخخ حالا میاد مثل کَنه بهم میچسبه واییی خداااا
(بریم سوراغ کوک)
_سلام پدر (سرد)
پدر کوک:سلام پسرم، میخواستم بهت یک چیزی بگم
_بپرس
پدر کوک:پسرم امروز میریم خونه عموتینا
_واقعا
پدر کوک:بله پس امروز ساعت 7میریم
_اوکی
ویو جونگ کوک
بلخره قراره ببینمش خانم ا/ت تو مال منی و امروز قراره تورو مال خودم کنم
ویو ا/ت
امروز بدتر از همه روز هاست هه چرا زندگی انغدر سخته مگه من چیکار کردم که باید تاوانش رو پس بدم بزار زنگ بزن هیونجین(دوست پسر ا/ت)
هیونجین:سلام خوشگلم چخبر
+اهههخ امروز اثلا روز خوبی نیست امروز کوک قراره بیاد خونمون و آگر بیاد مثل چسب بهم میچسبه
هیونجین :پرام قشنگم اروم باش یکم نفس بگیر فرزندم
+امروز ساعت هفت بیا دنبالم اوکی میخوام فرار کنم
هیونجین :اوکی بای
+بای
تا همینجا داشته باشین ✨
۱۳.۸k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.