باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز

باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز
ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟
گفتی: سلام؛ می روم اقا خودم... سپاس
گفتم: بیا سوار شو لطفا بیا عزیز!
گفتی: مسیرتان به کجا می خورد شما؟
گفتم: مسیر با خودتان! با شما عزیز!
لطفا اگر زحمتتان نیست بنده را...
زحمت؟ چه حرف ها! شده تا انتها عزیز
باران؛ نگاه ؛ آینه ؛ باران ؛ نگاه ؛ آه !
مانند فیلم‌ها شده این ماجرا عزیز ...
من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!
دور از وجود ناز تو باشد بلا ، عزیز ...
من غرق #روسری تو بودم که ناگهان
گفتی: همین بغل... چقدر بی هوا عزیز
رفتی و #عطر_روسری ات مانده پیش من
تا بوده غصه بوده فقط سهم ما عزیز!
دیدگاه ها (۴)

من خود به سر ندارمدیگر هوای #سامان

به دیدنم بیااین تلفن لعنتیدکمه ی #آغوش ندارد ... ...

#ساعت_مچی اممرا به تو نزدیک می کندهی زمان را جلو می کشدثانیه...

گاهی تعلقاتاز یه #ساعت_مچی شروع میشه

مکاشفه:روزی میرسد که فقط دوساعت آب باشه نزدیک خواهیم دیددیدم...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

جیمین فیک زندگی پارت ۲۳#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط