گر بگویم با خیالت تا کجاها رفته ام

گر بگویم با خیالت تا کجاها رفته ام
مردمان این زمانه سنگسارم می کنند...

رج به رج هر بیت را از روی چشمت ساختم
شعرهایم دستباف مهربانی های توست...

عطسه هایم عرصۀ پاییز را پر کرده است
حرف رفتن می زنی هی صبر می آید فقط

روی نبودت هم حسابی تازه وا کردم
یاد تو می ارزد به بودنهای خیلیها

تو در کنار خودت نیستی نمی دانی
که در کنار تو بودن چه عالمی دارد

یک امشبی که آمده بودی به خواب من
من از غم فراق تو خوابم نبرده بود...
دیدگاه ها (۵)

🎭 #تووییت امیدوارم خدا هرچی بهتون میدهلذت استفاده‌شم بهتون ب...

از صدای گذرِ آب چنان فهمیدم :تندتر از آبِ روان ، عمرِ گران م...

صبح زیبای من آن لحظه ناب است که توبا دو تا چای و دو خط شعر...

از همين ميترسم که به کسی يا چيزی عادت کنی اون وقت اون کس يا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط