تو از حالم چه می دانی که من بغضی گلوزادم

تو از حالم چه می دانی! که من بغضی گلوزادم
به فریادم برس گاهی، برس بر داد بیدادم
تو از حالم چه می دانی! که من اینجا پر از دردم
نه ویرانم! نه آبادم! نه غمگینم! نه دلشادم!
نه می گیری مرا در بر، نه می رانی ز دنیایت
نه زنجیرم کنی بر خود، نه می گویی که آزادم!
ز بس بار غمت هر شب،کشم بر دوش و میگردم
از این خانه، به آن خانه، دگر از شانه اوفتادم!
گر از دردم نمی کاهی، رهایم کن، رهایم کن
تو از حالم چه می دانی؟ چه میدانی ز فریادم!
دیدگاه ها (۲)

امشب یهویی ماهی و قارچ سیب زمینی گذاشتیم رواتیش رفته بودیم ب...

اینم اتیشمون خعلی قشنگ بوداین عکساخودم گرفتم☺

فرقی نمی کند شیرین باشد یا شهرزادسهم فرهادها همیشه نرسیدن اس...

باد می‌باردباران می‌تابدخورشید می‌وزدبی‌ تـــــو...حال جهانـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط