به نامخدا
به نامخدا
کربلایی احسانم!
من به عنوان خواهر کوچکت برای استقبال از آمدنت،
نتوانستم گوسفند قربانی کنم،اما خودم قربانی تو!
گل نیاوردم،اما در خیالم زیر تمام قدم هایت از کربلا تاخانه گل رز سرخ چیده ام.
بنر خوش آمدگویی ننوشتم،آخرهیچ جمله ای را نیافتم که بتواند احساس خوشحالی مرااز«کربلایی»آمدنت بیان کند.
و...................................................
من روزی بزرگ خواهم شد وهمه ی اینها را جبران میکنم.
درحال حاضر فقط میتوانم بگویم:
«برادرم،کربلایی احسانم،قدم های متبرکت بوسه باران،
عاشقانه دوستت دارم.
@$
as/94/9/11
کربلایی احسانم!
من به عنوان خواهر کوچکت برای استقبال از آمدنت،
نتوانستم گوسفند قربانی کنم،اما خودم قربانی تو!
گل نیاوردم،اما در خیالم زیر تمام قدم هایت از کربلا تاخانه گل رز سرخ چیده ام.
بنر خوش آمدگویی ننوشتم،آخرهیچ جمله ای را نیافتم که بتواند احساس خوشحالی مرااز«کربلایی»آمدنت بیان کند.
و...................................................
من روزی بزرگ خواهم شد وهمه ی اینها را جبران میکنم.
درحال حاضر فقط میتوانم بگویم:
«برادرم،کربلایی احسانم،قدم های متبرکت بوسه باران،
عاشقانه دوستت دارم.
@$
as/94/9/11
- ۵۲۰
- ۱۴ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط